پارت 27
پارت 27
که یهوو تمام اتفاقات دیشب مثل سریال جلوچشام نقش بستن وچشام پر آب شد که تهیونگ از کلافکی دستی ب موهاش کشید ..
تهیونگ: بیا یکم غذا بخور حالت جا بیاد..
مینا: نمیخورم .. برو بیرون
تهیونگ: ببین (اعصبانی بود ک یهوگوشیش زنگ خورد ..) ادای تنگارو در میاری فقط از حق همنگذریمواقعا همتنگی .. حالا زر زر نکن غذاتو بخور.. گفت و رفت بیرون
بعد از رفتنش زار زار گریه کزدم تنها دلخوشیم همون دخترونگیم بود ک اونم این عوضی گرفت ازم میخاستم زانو هامو بغل کنم که درد بدی توی پایین تنم ایجاد شد .. ببین چیکار باهامکرده بود ک حتی نمیتونستم تکون بخورمم.. با کمک دیوار بلند شدم رفتم حموم دوش رو باز کردم همراه با دوش گریه میکردمم لیف رو برداشتمو صابون زدمو ب بدنم مثل دیونه هاا میکشیدمم حس میکردم دستمالی شدمم ..
مینا: پاک .. نم..نمیشن .. این .. جای دستای لعنتیتتت (گریه شدید)
لیف رو کنار حموم انداختم یهو ی فکری ب سرم زد شاید اگ بمیرم دیگ کسی نیس ک اذیتم کنه .. اره تهیونگ ببینم اگ بمیرمهم میتونی اذیتم کنی داشتم دنبال یکوسیلع میگشتم تا کارمو تموم کنم .. یهو با دیدن آیینه تو حموم چشام برق زد و رفتم طرف آیینه و خودمو نگاه کردم ...چقدر داغون شده بودم ...
مینا: ازتت متنفرمم میناا
یهو دست مشت شدمو ب شیشه کبوندم و شیشه تیکه تیکه شد و زمین افتاد ...
مینا: هه قلب منم مثل شما ها تیکه تیکه شده ..
یدونه از آیینه هارو برداشتم و خودمو داخلش دیدم و بسمت وان رفتم ونشستم داخلش دستمو بالا آوردم که رگمو بزنم که یهوو...
#اصکی_ممنوع_خودم_نوشتممم
#اصکی_ببینم_پارت_میکنمم
که یهوو تمام اتفاقات دیشب مثل سریال جلوچشام نقش بستن وچشام پر آب شد که تهیونگ از کلافکی دستی ب موهاش کشید ..
تهیونگ: بیا یکم غذا بخور حالت جا بیاد..
مینا: نمیخورم .. برو بیرون
تهیونگ: ببین (اعصبانی بود ک یهوگوشیش زنگ خورد ..) ادای تنگارو در میاری فقط از حق همنگذریمواقعا همتنگی .. حالا زر زر نکن غذاتو بخور.. گفت و رفت بیرون
بعد از رفتنش زار زار گریه کزدم تنها دلخوشیم همون دخترونگیم بود ک اونم این عوضی گرفت ازم میخاستم زانو هامو بغل کنم که درد بدی توی پایین تنم ایجاد شد .. ببین چیکار باهامکرده بود ک حتی نمیتونستم تکون بخورمم.. با کمک دیوار بلند شدم رفتم حموم دوش رو باز کردم همراه با دوش گریه میکردمم لیف رو برداشتمو صابون زدمو ب بدنم مثل دیونه هاا میکشیدمم حس میکردم دستمالی شدمم ..
مینا: پاک .. نم..نمیشن .. این .. جای دستای لعنتیتتت (گریه شدید)
لیف رو کنار حموم انداختم یهو ی فکری ب سرم زد شاید اگ بمیرم دیگ کسی نیس ک اذیتم کنه .. اره تهیونگ ببینم اگ بمیرمهم میتونی اذیتم کنی داشتم دنبال یکوسیلع میگشتم تا کارمو تموم کنم .. یهو با دیدن آیینه تو حموم چشام برق زد و رفتم طرف آیینه و خودمو نگاه کردم ...چقدر داغون شده بودم ...
مینا: ازتت متنفرمم میناا
یهو دست مشت شدمو ب شیشه کبوندم و شیشه تیکه تیکه شد و زمین افتاد ...
مینا: هه قلب منم مثل شما ها تیکه تیکه شده ..
یدونه از آیینه هارو برداشتم و خودمو داخلش دیدم و بسمت وان رفتم ونشستم داخلش دستمو بالا آوردم که رگمو بزنم که یهوو...
#اصکی_ممنوع_خودم_نوشتممم
#اصکی_ببینم_پارت_میکنمم
۸.۲k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.