بازمانده
بازمانده
فصل دو' پارت ۱'
حیات ادامه داشت، و ما دوباره مثل همیشه برای بقا میجنگیدیم، ولی نه از دست زامبیها، ما تو این مدت با آدمایی که وحشیتر از زامبیها هستن روبرو شدهایم.
حالا جنگيدن مشکل بود، اونم دربرابر آدمایی که همه چیو میدونستن.
صدا کشیدن چیزی روی زمین که دنبالم میومد رو میشنیدم، میدونستم چیه...دوباره شروع کرده بود به لجبازی و بازهم حرفم تو گوشش نرفته بود.
تهیونگ:چرا گوش نمیدی چی میگم، چرا کاری میکنی که باعث آسیب رسوندن به خودت میشه.
همنجوری کشیده خودش رو رسوند به من، دستش رو روی شونهم گذاشت، و به جلو خیره شد.
یوری:من کیام! و چرا عضو تیم جستجو شدم، اگه تونستی به اینا جواب بدی اونموقع میفهمی چرا بهت گوش نمیدم.
تهیونگ:اینجا خطرناکه...
یوری:خطر برام معنی نداره، اونم تا زمانیکه بقیه بهم تکیه کنه و من جا خالی بدم.
تهیونگ:الانم دیر نشده، برگرد اردوگاه...میدونی که این ماموریت ممکنه یکمی طول بکشه.
یوری:من عاشق کارمم، به تو ربط نداره.
تهیونگ:ولی من عاشق توئم و دوس ندارم اینجا باشی.
یوری:غیرتی نشو، من اینجام چون دوس دارم، پس ساکت شو جلب توجه نکن، الان ممکنه کوک ببينه.
تهیونگ:حرفی نمیمونه فقط مواظب خود باش، همين.
یوری:توهم.
هردو به جوخه خود پیوستیم، مسیرمون ازهم جدا بود، یوری با کوک و دو پسر دیگه، من با جیهوپ و جیمین بودم.
چشمم به اطراف بود، قرار بود جستجو تا زمانی ادامه داشته باشه که ما بیتونیم، قلمرو سگهایوحشی رو با داروی مدنظر شوگا هیونگ پیدا کنیم.
سگهایوحشی، دشمن اول و آخر ما بود تو این یهسال به تعداد دهنفر از اردوگاه ما از بخشهای مختلف توسط اونا گروگان گرفته شده بودن، که بعد از مدتی جسدهای سر بریده شده اونا پشت در اردوگاه پیدا شد، این کار اونا بود اونا خود رو حکمران کشور میدونستن و از ما میخواستن که خودمون رو کاملا در اختیار اونها بذاریم واضحتر بگم بشیم برده اونا.
ولی مخالفت مردم و آقای کیم، باعث شد اونا جنگِ رو باهامون شروع کنه که آخرش نامعلوم هست.
جیمین:من اونجا یچیزی میبینم.
هردو به سمت جیمین برگشتيم، دیوار های بلند سیمی، که متعلق به کارخونه بود، مانع ورود آدمخورا که اطرافش جمع شده بودن و توسط سه شخص که با تبر و اره برقی تکهتکه و نابود میشدند.
جیمین:قایم شین..
هرسه پشت بوتهها که نسبتا تا زانومون میرسید پنهون شدیم.
جیمین:فکر کنم مارو دید.
جیهوپ:یعنی ممکنه قلمرو اونا باشه!
تهیونگ:به درصد خیلی بالا آره، یعنی اینقدر فاصله ما با اونا کم بوده.
جیمین:این خطرناکه، اونا وحشیان، فقط یکی از اونا یه تنه دو و یا سه نفر مارو بسه، یعنی درگیری با اونا باعث نابودی همه میشه.
غلط املایی بود معذرت 💕
فصل دو' پارت ۱'
حیات ادامه داشت، و ما دوباره مثل همیشه برای بقا میجنگیدیم، ولی نه از دست زامبیها، ما تو این مدت با آدمایی که وحشیتر از زامبیها هستن روبرو شدهایم.
حالا جنگيدن مشکل بود، اونم دربرابر آدمایی که همه چیو میدونستن.
صدا کشیدن چیزی روی زمین که دنبالم میومد رو میشنیدم، میدونستم چیه...دوباره شروع کرده بود به لجبازی و بازهم حرفم تو گوشش نرفته بود.
تهیونگ:چرا گوش نمیدی چی میگم، چرا کاری میکنی که باعث آسیب رسوندن به خودت میشه.
همنجوری کشیده خودش رو رسوند به من، دستش رو روی شونهم گذاشت، و به جلو خیره شد.
یوری:من کیام! و چرا عضو تیم جستجو شدم، اگه تونستی به اینا جواب بدی اونموقع میفهمی چرا بهت گوش نمیدم.
تهیونگ:اینجا خطرناکه...
یوری:خطر برام معنی نداره، اونم تا زمانیکه بقیه بهم تکیه کنه و من جا خالی بدم.
تهیونگ:الانم دیر نشده، برگرد اردوگاه...میدونی که این ماموریت ممکنه یکمی طول بکشه.
یوری:من عاشق کارمم، به تو ربط نداره.
تهیونگ:ولی من عاشق توئم و دوس ندارم اینجا باشی.
یوری:غیرتی نشو، من اینجام چون دوس دارم، پس ساکت شو جلب توجه نکن، الان ممکنه کوک ببينه.
تهیونگ:حرفی نمیمونه فقط مواظب خود باش، همين.
یوری:توهم.
هردو به جوخه خود پیوستیم، مسیرمون ازهم جدا بود، یوری با کوک و دو پسر دیگه، من با جیهوپ و جیمین بودم.
چشمم به اطراف بود، قرار بود جستجو تا زمانی ادامه داشته باشه که ما بیتونیم، قلمرو سگهایوحشی رو با داروی مدنظر شوگا هیونگ پیدا کنیم.
سگهایوحشی، دشمن اول و آخر ما بود تو این یهسال به تعداد دهنفر از اردوگاه ما از بخشهای مختلف توسط اونا گروگان گرفته شده بودن، که بعد از مدتی جسدهای سر بریده شده اونا پشت در اردوگاه پیدا شد، این کار اونا بود اونا خود رو حکمران کشور میدونستن و از ما میخواستن که خودمون رو کاملا در اختیار اونها بذاریم واضحتر بگم بشیم برده اونا.
ولی مخالفت مردم و آقای کیم، باعث شد اونا جنگِ رو باهامون شروع کنه که آخرش نامعلوم هست.
جیمین:من اونجا یچیزی میبینم.
هردو به سمت جیمین برگشتيم، دیوار های بلند سیمی، که متعلق به کارخونه بود، مانع ورود آدمخورا که اطرافش جمع شده بودن و توسط سه شخص که با تبر و اره برقی تکهتکه و نابود میشدند.
جیمین:قایم شین..
هرسه پشت بوتهها که نسبتا تا زانومون میرسید پنهون شدیم.
جیمین:فکر کنم مارو دید.
جیهوپ:یعنی ممکنه قلمرو اونا باشه!
تهیونگ:به درصد خیلی بالا آره، یعنی اینقدر فاصله ما با اونا کم بوده.
جیمین:این خطرناکه، اونا وحشیان، فقط یکی از اونا یه تنه دو و یا سه نفر مارو بسه، یعنی درگیری با اونا باعث نابودی همه میشه.
غلط املایی بود معذرت 💕
- ۶.۴k
- ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط