فصل دو ادامه پارت

فصل دو' ادامه پارت ۱'

یوری:سگ‌های‌وحشی!
پشت پنجره پنهون شدیم، صدای بی‌سیم‌هامون بلند شد صدا کوک بود که می‌گفت' مخفی شین، نذارین شمارو ببينه'
پشت دیوار‌های کهنه بهم‌ریخته پناه گرفتیم.
راه فرار! هیچ راه فراری وجود نداشت.
ماشین‌ها پشت‌سرهم وسط جاده ایستادن، دو ماشین به تعداد چهار سرنشین و ماشین سوم فقط دو نفر داشت.
یکی تو دستش بلندگو داشت، موهاش تا گوشش می‌رسید، از وسط نصف شده بود و به دوطرفش هدایت شده بود، حلقه‌های که تو گوشش بود با تابش نور خورشید برق می‌زند، پیرسینگ گوشه لبش داشت، و لباس مشکی که بعضی جاهاشون پاره شده بود تنش بود، بقیه هم با همین استايل کنارش ایستادن.
جیمین:اونا متوجه ما شدن.
تهیونگ:بعید میدونم، چطور ممکنه.
صدا بلند گوش خراش بلندگو تو محوطه پخش شد.
_:چقدر خوشحالم می‌بینم‌تون گربه‌های کوچولو، مشتاقم زودتر از پشت دیوار‌های کهنه که مانع دیدن ما شده بیرون بیاین مگه نه مجبوریم خودمون دست به کار بشیم.
تهیونگ:کوک، جیهوپ، هیون...صدام رو دارین، چیکار کنیم.
بریده بریده حرفم رو کامل کردم، از اتفاق که قرار بود بیوفته ترس داشتیم، هیچکدوم‌ زنده برنمی‌گردیم.
جیهوپ:تا جایی که میتونین بدون درگیری فرار کنین.
_:خب شمارش معکوس شروع شد، فقط ۱۰ ثانیه زمان دارین تا خودتون رو بهمون تحویل بدین مگه نه مجبور میشیم برای پذیرایی پیش قدم بشیم...۱، ۲، ۳، ۴......
جیمین:اسلحه‌تون رو پُر کنین، قراره یکی از ماها برنگرده.
تهیونگ:یوری پشت سرم باش.

یوری ویو
یوری:تو خود رو نجات بدی...ما سالم برمی‌گردیم.
جیمین:راه بیوفتین.
صدا پاهاشون که به سرعت برداشته میشد، به گوش می‌رسید.
پله اول، پله دوم، چرا باید ساختمان ما اولین جایی باشه که گشت بزنن.
با اشاره انگشت کیم پشت دیوار که ترک‌های بزرگی برداشته بود ایستادم، چشمم به سوارخ خورد‌. جلو رفتم و چشمم رو جلو سوارخ قرار دادم، سایه‌شون رو میشد رو دیوار دید.
جلو دهنم رو گرفتم تا صدای‌ تولید نکنم، سه‌نفر بودن.
صدا شليک از راه پله که متعلق به جیمین بود باعث گیج شدن اونا شد و مجبور شدن تا دنبال صدا برن، کیم از فرصت استفاده کرد و از پشت دیوار‌ بیرون رفت، و از پشت تونست یکی‌شون رو بُکشه‌.
کیم بعد از شلیک مجبور شد به طبقه پایین برای پناه‌گرفتن بره، دوباره چشمم رو نزدیک سوارخ بُردم، که دو چشم سبز درشت روبرو شدم، جا خوردم و تو جام‌ پریدم، چوبم رو آماده دستم گرفتم.
صدا کشیدن چیزی رو دیوار رو میشد شنید، پوزخند صدادار زد که باعث لرز انداختن به تنم شد. آب دهنم رو قورت دادم و برای اولین ضربه آماده شدم.
چوب رو با ضربت به اون‌ور دیوار بُردم، ولی چیزی که گیرم اومد دسته اسلحه بود که محکم به صورتم کوبیده شد.
غلط املایی بود معذرت 🤍❤
دیدگاه ها (۱۹)

بازمانده فصل دو ' پارت ۲' چندقدم عقب رفتم و تعادلم از بین رف...

بازمانده فصل دو ' ادامه پارت ۲'دست به سمت بیسم بُردم و گفتم:...

فصل دو' ادامه پارت ۱'تهیونگ:اونا میخوان ما به خواسته‌ اونا ع...

بازمانده فصل دو' پارت ۱'حیات ادامه داشت، و ما دوباره مثل همی...

پارت : ۱۸

موضوع: خشم تبدیل به عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط