"لجبازی"
"لجبازی"
Part:34
یکماه بعد
ویو ا.ت
تو فکر این بودم که برای تلافی چیکار کنم
از یه طرف هم اینقدر غذا های بیرون رو خورده بودم که دیگه نمیتونستم بهشون لب بزنم
فقط دلم میخواست مامانم بعد از یکماه بیاد
همینجوری داشتم فکر میکردم که دیدم صدای کلید میاد
انگار کسی داشت در رو باز میکرد یا خداااااااااااااااااااااا دزددددددددددد😭
رفتم پشت مبل قایم شدم که در باز شد و چهره آشنایی نمایان شد
عه........این که تهیونگه🗿
از پشت مبل در اومدم
تهیونگ:عه مثل چغندر رشت کردی
ا.ت:تو از کجا کلید ما رو....
تهیونگ:خاله بهم داد
ا.ت:بزار حرفم رو کامل بزنمممم.......خودِ خاله الان کجاست
تهیونگ:منظورت مامانمه
ا.ت:نه خاله
تهیونگ:چی میگی دلقکعلی
ا.ت:خاله ای که الان تو جمله ات گفتی
تهیونگ:ها؟💔
ا.ت:دیوونه مامانم رو میگم
تهیونگ:اهاااااا...خب با مامانم رفتن سبزی فروشی🌝
ا.ت:هنوز نیومده آخه 🌚💔
تهیونگ:آره...حالا هم...عروس خانوم یه نسکافه بیار مردیم از گشنگی و تشنگی
ا.ت:حالا انگار کوه کندی
تهیونگ:از کوه بیشتر کندم....۵ ساعت فقط رانندگی کردم تو جاده
ا.ت:انگار حالا مونالیزا کشیده.....یه ۵ ساعت تو راه بودی خیر سر ات از بوسان اومدی سئول
تهیونگ:حالا کجا رو دیدی پسر خالت برای اینکه سهام شرکتش خیلی سود کرده میخواد جشن بگیره
ا.ت:🦦🦦
تهیونگ:اههههه اصلا این قیافت به کی....
ا.ت:عههههه فحش نده🍆
تهیونگ:نمیزاری حرفم رو کامل کنم که.....داشتم میگفتم به.....کیفم
ا.ت:🗿
تهیونگ:...نسکافه من چیشد زنیکه دايناسور 🦖🦕
ا.ت:الان میارم مرتیکه دایناسور🦖🦕
داشتم میرفتم تو آشپز خونه یه گوهی بیارم بدم بهش که صدای خنده اش همه جا رو پر کرد
ا.ت:درد...چیه؟
تهیونگ:استاررجخلدجتادتنلدنل(خنده)
ا.ت:ها؟
تهیونگ:میگم لرخجلرجتلدجتلرحخلدنتل(خنده)
ا.ت:هااااا؟
تهیونگ:بابا میگم استلرتلرنلترنتلر(خنده)
ا.ت:میشه وقتی خنده ات تموم شد بگی
تهیونگ:(داره جر میخوره)
۱۰۰ ساعت بعد
تهیونگ:یه نگاه به استایل ات بکن
ویو ا.ت
به لباسم نگاه کردم که......جر خوردم
ترکیب هودی+پیژامه گل گلی+دمپایی+کلاه فرانسوی=سم
تهیونگ:موقعی که داشتی لباس میپوشیدی....دقیقا چه فکری کردی
ا.ت:نمیدونم
رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم
رفتم یه نسکافه برای اون خر ریختم با یه ظرف توت فرنگی🍓
تا ظرف توت فرنگی رو بردم چشماش برق زد
ا.ت:توت فرنگی ندیدی؟🗿
بدون هیچ حرفی شروع کرد به حمله
ا.ت:نچ نچ.....آروم تر بخور آقا گاوه.....میمیری هااا
یهو پرید تو گلوش
ا.ت:عا نگاه کن..الان میمیری البته اشکالی هم نداره ها حلوا هایی که تو یخچال دارم هنوز تازه ان
تهیونگ:ب.زن پ..شتم
ا.ت:چی...اهااااااا
زدم پشتش که نجات یافت.
ا.ت:من بتمنمممم🦸🦹♂️
تهیونگ:💀
ادامه دارد...
Part:34
یکماه بعد
ویو ا.ت
تو فکر این بودم که برای تلافی چیکار کنم
از یه طرف هم اینقدر غذا های بیرون رو خورده بودم که دیگه نمیتونستم بهشون لب بزنم
فقط دلم میخواست مامانم بعد از یکماه بیاد
همینجوری داشتم فکر میکردم که دیدم صدای کلید میاد
انگار کسی داشت در رو باز میکرد یا خداااااااااااااااااااااا دزددددددددددد😭
رفتم پشت مبل قایم شدم که در باز شد و چهره آشنایی نمایان شد
عه........این که تهیونگه🗿
از پشت مبل در اومدم
تهیونگ:عه مثل چغندر رشت کردی
ا.ت:تو از کجا کلید ما رو....
تهیونگ:خاله بهم داد
ا.ت:بزار حرفم رو کامل بزنمممم.......خودِ خاله الان کجاست
تهیونگ:منظورت مامانمه
ا.ت:نه خاله
تهیونگ:چی میگی دلقکعلی
ا.ت:خاله ای که الان تو جمله ات گفتی
تهیونگ:ها؟💔
ا.ت:دیوونه مامانم رو میگم
تهیونگ:اهاااااا...خب با مامانم رفتن سبزی فروشی🌝
ا.ت:هنوز نیومده آخه 🌚💔
تهیونگ:آره...حالا هم...عروس خانوم یه نسکافه بیار مردیم از گشنگی و تشنگی
ا.ت:حالا انگار کوه کندی
تهیونگ:از کوه بیشتر کندم....۵ ساعت فقط رانندگی کردم تو جاده
ا.ت:انگار حالا مونالیزا کشیده.....یه ۵ ساعت تو راه بودی خیر سر ات از بوسان اومدی سئول
تهیونگ:حالا کجا رو دیدی پسر خالت برای اینکه سهام شرکتش خیلی سود کرده میخواد جشن بگیره
ا.ت:🦦🦦
تهیونگ:اههههه اصلا این قیافت به کی....
ا.ت:عههههه فحش نده🍆
تهیونگ:نمیزاری حرفم رو کامل کنم که.....داشتم میگفتم به.....کیفم
ا.ت:🗿
تهیونگ:...نسکافه من چیشد زنیکه دايناسور 🦖🦕
ا.ت:الان میارم مرتیکه دایناسور🦖🦕
داشتم میرفتم تو آشپز خونه یه گوهی بیارم بدم بهش که صدای خنده اش همه جا رو پر کرد
ا.ت:درد...چیه؟
تهیونگ:استاررجخلدجتادتنلدنل(خنده)
ا.ت:ها؟
تهیونگ:میگم لرخجلرجتلدجتلرحخلدنتل(خنده)
ا.ت:هااااا؟
تهیونگ:بابا میگم استلرتلرنلترنتلر(خنده)
ا.ت:میشه وقتی خنده ات تموم شد بگی
تهیونگ:(داره جر میخوره)
۱۰۰ ساعت بعد
تهیونگ:یه نگاه به استایل ات بکن
ویو ا.ت
به لباسم نگاه کردم که......جر خوردم
ترکیب هودی+پیژامه گل گلی+دمپایی+کلاه فرانسوی=سم
تهیونگ:موقعی که داشتی لباس میپوشیدی....دقیقا چه فکری کردی
ا.ت:نمیدونم
رفتم تو اتاق لباسم رو عوض کردم
رفتم یه نسکافه برای اون خر ریختم با یه ظرف توت فرنگی🍓
تا ظرف توت فرنگی رو بردم چشماش برق زد
ا.ت:توت فرنگی ندیدی؟🗿
بدون هیچ حرفی شروع کرد به حمله
ا.ت:نچ نچ.....آروم تر بخور آقا گاوه.....میمیری هااا
یهو پرید تو گلوش
ا.ت:عا نگاه کن..الان میمیری البته اشکالی هم نداره ها حلوا هایی که تو یخچال دارم هنوز تازه ان
تهیونگ:ب.زن پ..شتم
ا.ت:چی...اهااااااا
زدم پشتش که نجات یافت.
ا.ت:من بتمنمممم🦸🦹♂️
تهیونگ:💀
ادامه دارد...
۱۲.۲k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.