۱۶۹
#۱۶۹
لب زدم آب و به ثانیه نرسیده بود که امیر داشت میرفت اونوره خیابون تا از سوپر مارکت آب گروف و گفت
از پشت خیره ی قام ِت مردونه و تنومندش شدم..
چرا انقدر سریع واکنش نشون داد؟
چرا انقدر هول شد ..
چرا نگاهش اونجوری بود؟
باز دوباره نگاهش اومد توی ذهنم..
چشمامو پاک کردمو سعی کردم ذهنمو از اون نگاه دور کنم..
آرشیدا بزرگش نکن..
یه نگا ِه معمولی بود دیگه!
چیزه خاصی نبود که..
سرمو تکون دادم..
نه .. نه .. نه ..
معمولی نبود... اصال معمولی نبود!
با دیدنش که داشت به سمتم میومد فکرامو جمع کردم..
قلوپی از آب خوردم..
بهتر شده بودم
خواستم ظرف لبومو باز بردارم که امیر زودتر از من برش داشت و انداختش داخل سطلی که کنار دکه بود!
با عصبانیت نگاهش کردم
حق نداشت لبوی خوشمزمو بندازه دور که سریع مقابل نگاهم از پشت خیره ی قام ِت مردونه و تنومندش شدم..
چرا انقدر سریع واکنش نشون داد؟
چرا انقدر هول شد ..
چرا نگاهش اونجوری بود؟
باز دوباره نگاهش اومد توی ذهنم..
چشمامو پاک کردمو سعی کردم ذهنمو از اون نگاه دور کنم..
آرشیدا بزرگش نکن..
یه نگا ِه معمولی بود دیگه!
چیزه خاصی نبود که..
سرمو تکون دادم..
نه .. نه .. نه ..
معمولی نبود... اصال معمولی نبود!
با دیدنش که داشت به سمتم میومد فکرامو جمع کردم..
قلوپی از آب خوردم..
بهتر شده بودم
خواستم ظرف لبومو باز بردارم که امیر زودتر از من ظرف رو گرفت و انداخت تو اشغالی
لب زدم آب و به ثانیه نرسیده بود که امیر داشت میرفت اونوره خیابون تا از سوپر مارکت آب گروف و گفت
از پشت خیره ی قام ِت مردونه و تنومندش شدم..
چرا انقدر سریع واکنش نشون داد؟
چرا انقدر هول شد ..
چرا نگاهش اونجوری بود؟
باز دوباره نگاهش اومد توی ذهنم..
چشمامو پاک کردمو سعی کردم ذهنمو از اون نگاه دور کنم..
آرشیدا بزرگش نکن..
یه نگا ِه معمولی بود دیگه!
چیزه خاصی نبود که..
سرمو تکون دادم..
نه .. نه .. نه ..
معمولی نبود... اصال معمولی نبود!
با دیدنش که داشت به سمتم میومد فکرامو جمع کردم..
قلوپی از آب خوردم..
بهتر شده بودم
خواستم ظرف لبومو باز بردارم که امیر زودتر از من برش داشت و انداختش داخل سطلی که کنار دکه بود!
با عصبانیت نگاهش کردم
حق نداشت لبوی خوشمزمو بندازه دور که سریع مقابل نگاهم از پشت خیره ی قام ِت مردونه و تنومندش شدم..
چرا انقدر سریع واکنش نشون داد؟
چرا انقدر هول شد ..
چرا نگاهش اونجوری بود؟
باز دوباره نگاهش اومد توی ذهنم..
چشمامو پاک کردمو سعی کردم ذهنمو از اون نگاه دور کنم..
آرشیدا بزرگش نکن..
یه نگا ِه معمولی بود دیگه!
چیزه خاصی نبود که..
سرمو تکون دادم..
نه .. نه .. نه ..
معمولی نبود... اصال معمولی نبود!
با دیدنش که داشت به سمتم میومد فکرامو جمع کردم..
قلوپی از آب خوردم..
بهتر شده بودم
خواستم ظرف لبومو باز بردارم که امیر زودتر از من ظرف رو گرفت و انداخت تو اشغالی
۷.۲k
۲۰ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.