the king of my heart 💜
the king of my heart 💜
پارت۱۵
پرش زمانی فرودگاه
یونگی.ات بیا رو صندلی بشین
ات.باشه..میگم یونگی
یونگی.بله؟
ات.من گشنمه
یونگی.وایی از دست تو بهت گفتم صبحونتو کامل بخور گوش نکردی
ات.اخه اون موقع گشنم نبود
یونگی.خیله خب همینجا بشین من برم برات یه چیزی بخرم
ات.شیر کاکائو بخر
یونگی.باشه جایی نری
ات.باشهه....نشسته بودم بعد از چند دقیقه یونگی اومد
یونگی.بیا بخور
ات.مرسی....کیکم با شیر کاکائوم رو خوردم که پرواز ما رو گفتن
یونگی.پاشو ات
ات.باشه....
نشستیم توی هواپیما..میگم یونگ تا هاوایی چند ساعت راهه؟
یونگی.۹ساعت
ات.نه ساعتتتت من توی این نه ساعت چیکار کنم؟
یونگی.چه میدونم بازی کن کتاب بخون بخواب هر کاری میخای کن فقط زیاد حرف نزن رو اعصاب من نرو
ات.ایششش کی خواست با تو حرف بزنه
پرش زمانی هتل
ات
رسیدیم هاوایی رفتیم یه هتل که کنار دریا بود
دوست داشتم برم دریا قدم زدن کنار دریا خیلی حس خوبی داشت یه نگاه به یونگ انداختم داشت وسایلشو میزاشت توی کمد
یونگی.ات بلند شو بیا وسایلتو مرتب کن
ات.حوصله ندارم
یونگی.وقتی میگم بلند شو به حرفم گوش کن
ات.اگه وسایلمو مرتب کنم منو میبری دریا؟
یونگی.تا ببینم
ات.بگو اره تا من بیام
یونگی.بچه شدی؟
ات.اره
یونگی.خیلع خب وسایلتو مرتب کردی میبرمت دریا خوب شد حالا بلند شو
ات.باوشه....وسایلمو مرتب کردم وقتی کارم تموم شد برگشتم سمت یونگی که دیدم یونگی خوابیده مگه قول نداد منو ببره دریا،رفتم سمت تخت
ات.یونگی بیدار شو بیدار شوووو بیدار شوووووووو یونگی
یونگی.اخ ات ولم کن بزار بخوابم
ات.تو گفتی منو میبری دریا پاشووو
یونگی.باشه برای فردا
ات.نمیخامممممم همینننن الانننن
یونگی.باشه باشه فقط داد نزن من میرم داخل حموم لباس عوض کنم تو هم همینجا عوض کن
ات.باشه
ات
رفتم سمت کمدم یه پیراهن که تا بالای زانوم بود با طرح گل آفتابگردون با یه صندل پوشیدم
موهامو باز گذاشتم یه رژ صورتی هم زدم همین موقع یونگی در اومد یه تیشرت ابی کم رنگ با یه شلوار جین پوشیده بود
یونگی.بریم؟
ات.اره دستمو گرفت یکم معذب بودم ولی بعدش اوکی شدم..داشتیم کنار ساحل قدم میزدیم صدای دریا واقعا آرامش بخش بود با یونگی داشتیم حرف میزدیم که متوجه ساعت نشدیم
یونگی یه نگاه به ساعتش انداخت
یونگی.ساعت هشته
ات.چه زود گذشت
یونگی.اره..نظرت چیه بریم رستوران دریایی؟
ات.اره اره بریم تروخودا
یونگی.باشه باشه میریم......
خب
پارت جدید منو کشتین بخدا لایکا رو تا بیست برسونین کامنتم بزارین😑
پارت۱۵
پرش زمانی فرودگاه
یونگی.ات بیا رو صندلی بشین
ات.باشه..میگم یونگی
یونگی.بله؟
ات.من گشنمه
یونگی.وایی از دست تو بهت گفتم صبحونتو کامل بخور گوش نکردی
ات.اخه اون موقع گشنم نبود
یونگی.خیله خب همینجا بشین من برم برات یه چیزی بخرم
ات.شیر کاکائو بخر
یونگی.باشه جایی نری
ات.باشهه....نشسته بودم بعد از چند دقیقه یونگی اومد
یونگی.بیا بخور
ات.مرسی....کیکم با شیر کاکائوم رو خوردم که پرواز ما رو گفتن
یونگی.پاشو ات
ات.باشه....
نشستیم توی هواپیما..میگم یونگ تا هاوایی چند ساعت راهه؟
یونگی.۹ساعت
ات.نه ساعتتتت من توی این نه ساعت چیکار کنم؟
یونگی.چه میدونم بازی کن کتاب بخون بخواب هر کاری میخای کن فقط زیاد حرف نزن رو اعصاب من نرو
ات.ایششش کی خواست با تو حرف بزنه
پرش زمانی هتل
ات
رسیدیم هاوایی رفتیم یه هتل که کنار دریا بود
دوست داشتم برم دریا قدم زدن کنار دریا خیلی حس خوبی داشت یه نگاه به یونگ انداختم داشت وسایلشو میزاشت توی کمد
یونگی.ات بلند شو بیا وسایلتو مرتب کن
ات.حوصله ندارم
یونگی.وقتی میگم بلند شو به حرفم گوش کن
ات.اگه وسایلمو مرتب کنم منو میبری دریا؟
یونگی.تا ببینم
ات.بگو اره تا من بیام
یونگی.بچه شدی؟
ات.اره
یونگی.خیلع خب وسایلتو مرتب کردی میبرمت دریا خوب شد حالا بلند شو
ات.باوشه....وسایلمو مرتب کردم وقتی کارم تموم شد برگشتم سمت یونگی که دیدم یونگی خوابیده مگه قول نداد منو ببره دریا،رفتم سمت تخت
ات.یونگی بیدار شو بیدار شوووو بیدار شوووووووو یونگی
یونگی.اخ ات ولم کن بزار بخوابم
ات.تو گفتی منو میبری دریا پاشووو
یونگی.باشه برای فردا
ات.نمیخامممممم همینننن الانننن
یونگی.باشه باشه فقط داد نزن من میرم داخل حموم لباس عوض کنم تو هم همینجا عوض کن
ات.باشه
ات
رفتم سمت کمدم یه پیراهن که تا بالای زانوم بود با طرح گل آفتابگردون با یه صندل پوشیدم
موهامو باز گذاشتم یه رژ صورتی هم زدم همین موقع یونگی در اومد یه تیشرت ابی کم رنگ با یه شلوار جین پوشیده بود
یونگی.بریم؟
ات.اره دستمو گرفت یکم معذب بودم ولی بعدش اوکی شدم..داشتیم کنار ساحل قدم میزدیم صدای دریا واقعا آرامش بخش بود با یونگی داشتیم حرف میزدیم که متوجه ساعت نشدیم
یونگی یه نگاه به ساعتش انداخت
یونگی.ساعت هشته
ات.چه زود گذشت
یونگی.اره..نظرت چیه بریم رستوران دریایی؟
ات.اره اره بریم تروخودا
یونگی.باشه باشه میریم......
خب
پارت جدید منو کشتین بخدا لایکا رو تا بیست برسونین کامنتم بزارین😑
۱۶.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.