the king of my heart 💜
the king of my heart 💜
پارت۱۷
یونگی.مگه دست توئه امشب میبینیم کی برنده برنده میشه
ات.نههه
ات
شب شده بود من رو تخت دراز کشیده بودم داشتم نقشه میکشیدم چجوری یونگی رو بپیچونم
یونگی.ات من میرم پایین کارای هتل رو انجام بدم تا صبح معطل نشیم
ات.باشه برو...یونگی رفت یه فکری به ذهنم رسید الان که یونگی رفت کارم راحت تر شد الکی میخابم تا فکر کنه واقعا خابم
خودمو زدم بخواب
یونگی
کارا رو انجام دادم رفتم توی اتاق که دیدم ات خوابیده مطمئنم خواب نبود داشت نقش بازی میکرد رفتم رو تخت از پشت بغلش کردم...خب خب بنظرت میتونم باور کنم الان خابیدی؟
نمیخای حرف بزنی؟
باشه پس منم همینجور که خابی کارم رو شروع میکنم...
ات.یونگی اومد روم خیمه زد...(هر کی اسمات میخواد پی وی بگه شاید بعضی ها خوششون نیاد)
ات
صبح با گرمای یه چیزی لای پام از خواب بیدار شدم چشمامو باز کردم یه نگاه به تخت انداختم روتختی با تیشرت سفید یونگی خونی شده بود فهمیدم پریود شدم یه دست لباس با پد برداشتم رفتم توی حموم کارم رو انجام دادم اومدم بیرون که دیدم یونگی هم بیدار شده
یونگی.صبح به خیر
ات.یه لبخند زدم....صبح بخیر
یونگی دستشو باز کرد تا برم بغلش منم سریع رفتم
سرمو گذاشتم رو سینه هاش آروم یه بوسه روی سرم زد
یونگی.خانوم شدند مبارک
ات.یااا خیلی درد داشت
یونگی.اشکال نداره چون اولین بارت بود درد داشت دفعه های بعد عادت میکنی(با خنده)
ات.دیگهه نهه
یونگی.خیله خب بسه دیگه چرا اینقدر زود بیدار شدی؟
ات.چیز شدم
یونگی.چی شدی؟
ات.چیز دیگه
یونگی.میشه واضح حرف بزنی من منظورتو نمیفهمم
ات.ای بابا پریود شدم دیگه
یونگی.اهاا خب زودتر بگو هی میگی چیز شدم
الان دلت درده؟
ات.اره یکم
یونگی.اشکال نداره عزیزم بزار من برم حموم بریم صبحونه بعدش برات مسکن میخرم باشه؟
ات.باشه.....
دلم نیومد براتون نزارم
شما هم حمایت کنید
پارت۱۷
یونگی.مگه دست توئه امشب میبینیم کی برنده برنده میشه
ات.نههه
ات
شب شده بود من رو تخت دراز کشیده بودم داشتم نقشه میکشیدم چجوری یونگی رو بپیچونم
یونگی.ات من میرم پایین کارای هتل رو انجام بدم تا صبح معطل نشیم
ات.باشه برو...یونگی رفت یه فکری به ذهنم رسید الان که یونگی رفت کارم راحت تر شد الکی میخابم تا فکر کنه واقعا خابم
خودمو زدم بخواب
یونگی
کارا رو انجام دادم رفتم توی اتاق که دیدم ات خوابیده مطمئنم خواب نبود داشت نقش بازی میکرد رفتم رو تخت از پشت بغلش کردم...خب خب بنظرت میتونم باور کنم الان خابیدی؟
نمیخای حرف بزنی؟
باشه پس منم همینجور که خابی کارم رو شروع میکنم...
ات.یونگی اومد روم خیمه زد...(هر کی اسمات میخواد پی وی بگه شاید بعضی ها خوششون نیاد)
ات
صبح با گرمای یه چیزی لای پام از خواب بیدار شدم چشمامو باز کردم یه نگاه به تخت انداختم روتختی با تیشرت سفید یونگی خونی شده بود فهمیدم پریود شدم یه دست لباس با پد برداشتم رفتم توی حموم کارم رو انجام دادم اومدم بیرون که دیدم یونگی هم بیدار شده
یونگی.صبح به خیر
ات.یه لبخند زدم....صبح بخیر
یونگی دستشو باز کرد تا برم بغلش منم سریع رفتم
سرمو گذاشتم رو سینه هاش آروم یه بوسه روی سرم زد
یونگی.خانوم شدند مبارک
ات.یااا خیلی درد داشت
یونگی.اشکال نداره چون اولین بارت بود درد داشت دفعه های بعد عادت میکنی(با خنده)
ات.دیگهه نهه
یونگی.خیله خب بسه دیگه چرا اینقدر زود بیدار شدی؟
ات.چیز شدم
یونگی.چی شدی؟
ات.چیز دیگه
یونگی.میشه واضح حرف بزنی من منظورتو نمیفهمم
ات.ای بابا پریود شدم دیگه
یونگی.اهاا خب زودتر بگو هی میگی چیز شدم
الان دلت درده؟
ات.اره یکم
یونگی.اشکال نداره عزیزم بزار من برم حموم بریم صبحونه بعدش برات مسکن میخرم باشه؟
ات.باشه.....
دلم نیومد براتون نزارم
شما هم حمایت کنید
۲۰.۴k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.