عشق یا نفرت؟
عشق یا نفرت؟
part ¹
قهوه ها رو ریختم توی لیوان و بردم واسه مهمونا
من توی بار کار میکنم
و همین باعث میشه پسرا زیادی خودشون رو بچسبونن بهم
ولی من از همشون بدم میاد
مخصوصا اینایی که مافیان.....حس میکنن خیلی قوین
ولی همشون از هم بدترن
قهوه رو بردم برای مهمونا که....
+: چه لیدی زیبایی! مایل به رقص با من هستی؟
ات: نه
+: ولی اگه بدونی من قدرتمند ترین مافیا هستم درخواستمو رد نمیکنی
ات: واسم مهم نیست تو کی هستی.....پس برو گمشو پی کارت!
+: مثل اینکه تو خیلی پرویی دختر جون "از صندلیش پا شد"
میخوای بهت نشون بدم من کی ام؟
که یدفعه یه صدایی از پشت اومد
؟ به به....ببین کی اینجاست.....کیم دو یون!
دو یون"همون + هست": به به...جئون جونگکوک!
کوک: میبینم که هنوزم دختر بازی.....دختر ها رو گیر میاری و عاشق خودت میکنی....بعدشم از اونها به عنوان برده استفاده میکنی!
دو یون: خودتو چی میگی؟ اگه یه دختر گیر بیاری بردهی خودت میکنی و شکنجش میدی!
کوک: حداقل من دختر باز نیستم....هی دختر....برو کارت و بکن نگرانم نباش
ات: کی گفته من نگرانم؟ اصلا چرا اومدی از من دفاع میکنی من خودم زبون دارم میتونم از خودم دفاع کنم نیازی به تو ندارم
کوک: "پوزخند میزنه و تو ذهنش میگه: چه دختر لجبازی!....اگه بردهی من باشه خیلی خوب میشه!"
کوک: باشه....پس من میرم....خودت گندی که زدیو جمع کن!
ات: خودم جمع میکنم نیازی هم به تو ندارم!
"جونگکوک یه پوزخند بهت میزنه و میره میشینه روی صندلی"
تو هم یه نگاه ترسناک به دو یون میکنی و میری و سفارش اون پسره که ازت دفاع کرد رو میگیری
ات: خوب چی میل دارین؟
کوک: خوب.....اینجا چیش خوشمزه تره؟
ات: اینجا همه چیش خوشمزس زود بگو میخوام برم
کوک: تو واقعا خیلی هرزه ای!
ات: هرزه خودتی و هفت جد و آبادت "خفه شو پدسگگگ"
کوک: خیلی هم لجباز و یه دنده ای!
ات: پس خودت برو هرچی که میخوایو درست کن مزاحم من هم نشو!
اینو گفتم و از اونجا دور شدم
جونگکوک: دختر خیلی لجبازیه.....لباسشم که بازه!.....سوبین ''سوبین دستیار کوک"
سوبین: بله قربان
کوک: از این دختره خوشم اومده....اینو میاری به عمارت
سوبین: چشم قربان.....عه...قربان...میتونم یه سوال بپرسم؟
کوک: بپرس.
سوبین: شما....عاشق این دختره شدید؟
کوک: چی؟ معلومه که نه.....فقط میخوام یه برده واسه خودم داشته باشم
سوبین: ولی شما که برده های زیادی دارید
کوک: ولی اینم میخوام....اونا همشون مح و بی عرضه اند.....ولی این دختره زرنگ و لجبازه.....با دخترایی با این تایپ خوشم میاد
سوبین: آهان
کوک: پس یادت نره چی بهت گفتم
سوبین: چشم قربان
ببخشید دیشب هم نتونسم پارت جدید بزارم الان گذاشتم♥︎
شرایط ۳۷ لایک و ۵۵ کامنت
اگه یکی دوتا کمتر بود میزارم نگران نباشید♡
part ¹
قهوه ها رو ریختم توی لیوان و بردم واسه مهمونا
من توی بار کار میکنم
و همین باعث میشه پسرا زیادی خودشون رو بچسبونن بهم
ولی من از همشون بدم میاد
مخصوصا اینایی که مافیان.....حس میکنن خیلی قوین
ولی همشون از هم بدترن
قهوه رو بردم برای مهمونا که....
+: چه لیدی زیبایی! مایل به رقص با من هستی؟
ات: نه
+: ولی اگه بدونی من قدرتمند ترین مافیا هستم درخواستمو رد نمیکنی
ات: واسم مهم نیست تو کی هستی.....پس برو گمشو پی کارت!
+: مثل اینکه تو خیلی پرویی دختر جون "از صندلیش پا شد"
میخوای بهت نشون بدم من کی ام؟
که یدفعه یه صدایی از پشت اومد
؟ به به....ببین کی اینجاست.....کیم دو یون!
دو یون"همون + هست": به به...جئون جونگکوک!
کوک: میبینم که هنوزم دختر بازی.....دختر ها رو گیر میاری و عاشق خودت میکنی....بعدشم از اونها به عنوان برده استفاده میکنی!
دو یون: خودتو چی میگی؟ اگه یه دختر گیر بیاری بردهی خودت میکنی و شکنجش میدی!
کوک: حداقل من دختر باز نیستم....هی دختر....برو کارت و بکن نگرانم نباش
ات: کی گفته من نگرانم؟ اصلا چرا اومدی از من دفاع میکنی من خودم زبون دارم میتونم از خودم دفاع کنم نیازی به تو ندارم
کوک: "پوزخند میزنه و تو ذهنش میگه: چه دختر لجبازی!....اگه بردهی من باشه خیلی خوب میشه!"
کوک: باشه....پس من میرم....خودت گندی که زدیو جمع کن!
ات: خودم جمع میکنم نیازی هم به تو ندارم!
"جونگکوک یه پوزخند بهت میزنه و میره میشینه روی صندلی"
تو هم یه نگاه ترسناک به دو یون میکنی و میری و سفارش اون پسره که ازت دفاع کرد رو میگیری
ات: خوب چی میل دارین؟
کوک: خوب.....اینجا چیش خوشمزه تره؟
ات: اینجا همه چیش خوشمزس زود بگو میخوام برم
کوک: تو واقعا خیلی هرزه ای!
ات: هرزه خودتی و هفت جد و آبادت "خفه شو پدسگگگ"
کوک: خیلی هم لجباز و یه دنده ای!
ات: پس خودت برو هرچی که میخوایو درست کن مزاحم من هم نشو!
اینو گفتم و از اونجا دور شدم
جونگکوک: دختر خیلی لجبازیه.....لباسشم که بازه!.....سوبین ''سوبین دستیار کوک"
سوبین: بله قربان
کوک: از این دختره خوشم اومده....اینو میاری به عمارت
سوبین: چشم قربان.....عه...قربان...میتونم یه سوال بپرسم؟
کوک: بپرس.
سوبین: شما....عاشق این دختره شدید؟
کوک: چی؟ معلومه که نه.....فقط میخوام یه برده واسه خودم داشته باشم
سوبین: ولی شما که برده های زیادی دارید
کوک: ولی اینم میخوام....اونا همشون مح و بی عرضه اند.....ولی این دختره زرنگ و لجبازه.....با دخترایی با این تایپ خوشم میاد
سوبین: آهان
کوک: پس یادت نره چی بهت گفتم
سوبین: چشم قربان
ببخشید دیشب هم نتونسم پارت جدید بزارم الان گذاشتم♥︎
شرایط ۳۷ لایک و ۵۵ کامنت
اگه یکی دوتا کمتر بود میزارم نگران نباشید♡
۲۶.۷k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.