مغرور پارت نه
#رزی
یکی زنگ درو زد
رفتم درو باز کرد لیا بود
_سلام بیا تو
_نه فقط اینو میخوام بهت بدم
ازش یه جعبه بزرگ گرفتم و خدافظی کرد و رفت
سریع رفتم اتاقم
_این چیه
_لیا بهم داده
درشو باز کردم
یه نامه با کلی وسایل بود
نامه رو باز کردم
سلام رزی !فکر نکنم بعد تولدم ببینمت !چون داریم به یک کشور سفر میکنیم
بای ؟!
دوست دار شما لیا
گریه کردم
_چرا داری گریه میکنی
_لیا و برادرش دارن از این کشور میرن برای همیشه
اوناهم ناراحت شدن چون با داداش لیا دوست بودن
#فردا_صبح
امروز روز تعطیل هست اماده شدم و حرکت کردم سمت خونه لیا بعد یه ربع رسیدم
چند تا پسر رسیده بودن و چند تا دختر
نمیدونم مگه تولد از صبح داریم؟
نشستم رو مبل کنار لیا
جین و جیمین هم اومدن
#جیمین
رزی خیلی خوشگل شده بود
موهاشو دورش انداخته بود
نمیدونم چه حسی دارم به رزی خیلی عجیب غریبه تا به حال تجربش نکرده بودم
نه این اون حس نیستتتت نه نیست نیست
(فرزندم هست)
یکی زنگ درو زد
رفتم درو باز کرد لیا بود
_سلام بیا تو
_نه فقط اینو میخوام بهت بدم
ازش یه جعبه بزرگ گرفتم و خدافظی کرد و رفت
سریع رفتم اتاقم
_این چیه
_لیا بهم داده
درشو باز کردم
یه نامه با کلی وسایل بود
نامه رو باز کردم
سلام رزی !فکر نکنم بعد تولدم ببینمت !چون داریم به یک کشور سفر میکنیم
بای ؟!
دوست دار شما لیا
گریه کردم
_چرا داری گریه میکنی
_لیا و برادرش دارن از این کشور میرن برای همیشه
اوناهم ناراحت شدن چون با داداش لیا دوست بودن
#فردا_صبح
امروز روز تعطیل هست اماده شدم و حرکت کردم سمت خونه لیا بعد یه ربع رسیدم
چند تا پسر رسیده بودن و چند تا دختر
نمیدونم مگه تولد از صبح داریم؟
نشستم رو مبل کنار لیا
جین و جیمین هم اومدن
#جیمین
رزی خیلی خوشگل شده بود
موهاشو دورش انداخته بود
نمیدونم چه حسی دارم به رزی خیلی عجیب غریبه تا به حال تجربش نکرده بودم
نه این اون حس نیستتتت نه نیست نیست
(فرزندم هست)
۱۵.۶k
۲۶ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.