مغرور پارت هفت

#صبح
#رزی
سریع از خونمون رفتم بیرون

تا رسیدم دیدم لیا جلو در گریه میکنه
_چی شده
_هق اون پسره منو دوباره اذیت کرد هق
_اهههههه
اشکاشو پاک کردم بردمش تو کلاس
جیمین و جین طبق معمول شیطونی میکردن
نمیدونیم الان چند سالشونه که هنوز اینقدر شیطونن
وقتی معلم داشت درس میداد گفت : جیمین پاشو بیا این رو حل کن
خیلی راحت حل کرد که من بهش یاد داده بودم
_افرین جیمین
داشتم حرس میخوردم چرا هیچوقت به من افرین نمیگه میخواستم لوش بدم که ممکنه مثل قدیم بیشتر ازم متنفر بشه
و هیچی نگفتم
#بعد_دانشگاه
_خدافظ لیا مواظب باش
_باشه خدافظ
دوییدم سمت خونمون بعد پنج دقیقه رسیدم
_سلام
_سلام مامان
_امروز مهمون داریم
_چیییی؟کیان؟
_جیمین و جین و مامان باباش
_نههههههههههههه
_چیه
_از دیروز که داشتم اتاقمو جمع میکردم هنوز کثیفهههه و اگه ببینن ابروم میره
_دخترم تو که در بدترین حالت باهاشون بودی
_خب بچه بودیم الان خیلی فرق کرده
_خب نمیدونم ولی مامانش و جیمین و جین ساعت ۷ میان
نگاهی به ساعت کردم ساعت ۵ بوددددد(گایز دانشگاشون ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه تموم میشه)
نه نه نه
دیدگاه ها (۱۲)

مغرور پارت هشت

مغرور پارت نه

مغرور پارت شیش

مغرور پارت پنج

وقتی عضو هشتم بی تی اسی و اون عاشقته درخواستی☆p.2جیمین :پس م...

کاش براتون مهم بودمپارت ۳۶ویو هانول:امروز عروسیم بود با یه آ...

قاصدک کوچولوی من💔🥀پارت2ویو تنا: آروم برگشتم پشت سرمو نگاه کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط