نقاب عشق
نقاب عشق
#پارت۱۴
توی یه جلسه ی مهم که افرادی از خارج برای گسترش دستبند به خارج از کشور اومده بودن شرکت میکردم ؛تازه باید یه پیشنهاد هم ارائه میدادیم .
ا/ت:دارم دیونه میشم
وارد اتاق جلسه شدیم کلی آدم با کت شلوار نشسته بودن ما هم رفتیم نشستیم، صندل های ما نزدیک ارباب بود یکی سمت چپ ارباب یکی سمت راست ارباب ،من سمت راست نشستم و سابیرینا سمت چپ که ارباب اومد همه به احترامش بلند شدن که ارباب با دستش بهمون فهموند که بشینین ،بعد از چند مین مقدمه چینی حرف زدن ارباب یه نفر برای ارائه ی پیشنهاد دش پشت تریبون رفت(تریبون بهش میگن یا چی من نمی دونم)بعد از چند مین حرف زدن و تایید حرف اون یارو ارباب ازمون پرسید که آیا پیشنهاد دیگه ی هست که متوجه شدم سابیرینا دستش رو برد بالا خواست بگه من زود تر از اون گفتم که:
ا/ت:من !من یه پیشنهاد دارم (رو به سابیرینا)
تهیونگ: برو و پشت تریبون پیشنهادت رو ارائه بده
ا/ت:چشم!این طرح ،طرح بزرگیه و توی خارج همه عاشق چیز های لوکس ومدرن هستن .به نظر من برای گسترش بهتر این دستبند هوش مند جز استفاده از رنگ و حالت فلزی یه حالت لوکس طوری بهش بدیم که برای مثال من این طرح رو طراحی کردم(یه عکس رو صفحه نمایش میاد)
سابیرینا: ولی توی خارج همه عاشق چیز های ساده هستن این خیلی شلوغه
ا/ت:تنها این طرح نیست هزاران طرح میشه طراحی کرد من برای این موضوع یه طرح ساده هم طراحی کردم که بهنظرم خوبه
بعد از پیشنهاد م خیلی ها با این نظرم مخالفت کردن ولی:
تهیونگ: کسی با این طرح موافقه دست هاش رو ببره بالا
بعد از این حرف ارباب فقط ۴ ۵ نفر دستش هاشون رو بالا نبردن و پیشنهاد من مورد نظر بخش طراحی قرار گرفت تا طرح های جدیدی ایفا کنن.
"ویو تهیونگ "
برام خیلی جالب بود ا/ت دقیقا مثل یک رییس شرکت بود و در کت شلوار خیلی جذاب شده بود .
با طرحی که داد میتونستم تصور کنم که چقدر میشد که این طرح توی خارج گسترش پیدا میکنه که سابیرینا اومد داخل اتاقم .
تهیونگ: تو در زدن بلد نیستی؟
سابیرینا:در زدم ولی جوابی نشنیدم(لوس)
تهیونگ: چی شده؟
سابیرینا:براتون قهوه اوردم ارباب
سابیرینا قهوه رو روی میز گذاشت و خودش هم روی میز نشست و سعی کرد تحریکم کنه :
سابیرینا:درسته که شما در ظاهر باهام بد رفتار میکنید ولی میدونم که ازم خوشتون میاد پس چرا از همون اوم منو انتخاب نمیکنید(واخ واخ واخ)
اومد نزدیک و از کراواتم گرفت و منم واسه اینکه زیاد تند نره از دستش گرفتم که یهو ا/ت وارد اتاق شد:
ا/ت:قربان .....(تعجببب)
با دیدن منو سابیرینادر اون حالت ا/ت....
ادامه دارد
#پارت۱۴
توی یه جلسه ی مهم که افرادی از خارج برای گسترش دستبند به خارج از کشور اومده بودن شرکت میکردم ؛تازه باید یه پیشنهاد هم ارائه میدادیم .
ا/ت:دارم دیونه میشم
وارد اتاق جلسه شدیم کلی آدم با کت شلوار نشسته بودن ما هم رفتیم نشستیم، صندل های ما نزدیک ارباب بود یکی سمت چپ ارباب یکی سمت راست ارباب ،من سمت راست نشستم و سابیرینا سمت چپ که ارباب اومد همه به احترامش بلند شدن که ارباب با دستش بهمون فهموند که بشینین ،بعد از چند مین مقدمه چینی حرف زدن ارباب یه نفر برای ارائه ی پیشنهاد دش پشت تریبون رفت(تریبون بهش میگن یا چی من نمی دونم)بعد از چند مین حرف زدن و تایید حرف اون یارو ارباب ازمون پرسید که آیا پیشنهاد دیگه ی هست که متوجه شدم سابیرینا دستش رو برد بالا خواست بگه من زود تر از اون گفتم که:
ا/ت:من !من یه پیشنهاد دارم (رو به سابیرینا)
تهیونگ: برو و پشت تریبون پیشنهادت رو ارائه بده
ا/ت:چشم!این طرح ،طرح بزرگیه و توی خارج همه عاشق چیز های لوکس ومدرن هستن .به نظر من برای گسترش بهتر این دستبند هوش مند جز استفاده از رنگ و حالت فلزی یه حالت لوکس طوری بهش بدیم که برای مثال من این طرح رو طراحی کردم(یه عکس رو صفحه نمایش میاد)
سابیرینا: ولی توی خارج همه عاشق چیز های ساده هستن این خیلی شلوغه
ا/ت:تنها این طرح نیست هزاران طرح میشه طراحی کرد من برای این موضوع یه طرح ساده هم طراحی کردم که بهنظرم خوبه
بعد از پیشنهاد م خیلی ها با این نظرم مخالفت کردن ولی:
تهیونگ: کسی با این طرح موافقه دست هاش رو ببره بالا
بعد از این حرف ارباب فقط ۴ ۵ نفر دستش هاشون رو بالا نبردن و پیشنهاد من مورد نظر بخش طراحی قرار گرفت تا طرح های جدیدی ایفا کنن.
"ویو تهیونگ "
برام خیلی جالب بود ا/ت دقیقا مثل یک رییس شرکت بود و در کت شلوار خیلی جذاب شده بود .
با طرحی که داد میتونستم تصور کنم که چقدر میشد که این طرح توی خارج گسترش پیدا میکنه که سابیرینا اومد داخل اتاقم .
تهیونگ: تو در زدن بلد نیستی؟
سابیرینا:در زدم ولی جوابی نشنیدم(لوس)
تهیونگ: چی شده؟
سابیرینا:براتون قهوه اوردم ارباب
سابیرینا قهوه رو روی میز گذاشت و خودش هم روی میز نشست و سعی کرد تحریکم کنه :
سابیرینا:درسته که شما در ظاهر باهام بد رفتار میکنید ولی میدونم که ازم خوشتون میاد پس چرا از همون اوم منو انتخاب نمیکنید(واخ واخ واخ)
اومد نزدیک و از کراواتم گرفت و منم واسه اینکه زیاد تند نره از دستش گرفتم که یهو ا/ت وارد اتاق شد:
ا/ت:قربان .....(تعجببب)
با دیدن منو سابیرینادر اون حالت ا/ت....
ادامه دارد
۱۰.۱k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.