unexpected love 🤎 ☕️
unexpected love 🤎 ☕️
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
انچه گذشت
ساکن همیشگی قلبم میشی ؟....
part ²⁶
ات ویو
وقتی گفت دوسم داره انگار توی دلم پروانه ها پر میزدن
خیلی خوشحال بودم ولی به روی خودم نیاوردم
باید از احساساتی که خودم نسبت بهش داشتم مطمئنم میشدم
نمیتونستم الکی بهش امید بدم و بگم اره منم دوست دارم
اول باید مطمئن بشم
+تهیونگ راستش از حرفت خیلی شوکه شدم و یکم باید بهم وقت بدی انقدر سریع نمیتونم بهت جواب بدم هوم؟
_ات هیچ اشکالی نداره
تا هر زمانی که تو بخوای صبر میکنم
+مرسی که درک میکنی
بعد از صحبتمون غذامون رو خوردیم و از رستوران خارج شدیم
بارون گرفته بود من عاشق بارونم
همیشه دوست داشتم با کسی که دوسش داشتم توی هوای بارونی قدم بزنم
+میشه ماشین رو همینجا بزاری؟
_چرا چیزی شده مگه؟
+دوست دارم زیر بارون قدم بزنیم بعد بریم خونه
_باشه چرا که نه
شروع کردیم به پیاده روی
ته ویو
گفت بهم زمان بده خب حقم داره
نمیتونم انقدر سریع ازش بخوام جوابم رو بده
یکم توی خیابون ها قدم زدیم
حق با ات بود واقعا بنظرم قدم زدن توی هوای بارونی خیلی حس خوبی داره
بعد از پیاده روی به سمت خونه رفتیم
توی راه ات خوابش برد منم بیدارش نکردم
وقتی رسیدیم اروم بغلش کردم و گذاشتمش تو تخت خودم هم بغلش کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
چند هفته بعد
ات ویو
توی این چند هفته سعی کردم رفتار ها و احساس خودم رو بسنجم و ببینم واقعا منم تهیونگ رو دوست دارم یا نه
تصمیمم رو گرفتم باید بهش میگفتم پس صداش کردم
+ تهیونگ..............تهیوووووونگ (داد)
_اومدم.........جان؟
+نظرت راجب شهر بازی چیه؟
_خب......
+(نگاهی با چشم های معصوم )🥺🥺
_باش بریم مگه میشه به اون چشم ها نه گفت؟
+پس میرم حاظر شم
۲ساعت بعد
حاظر بودیم راه افتادیم به سمت شهر بازی 🎡
سوار چرخ و فلک شدیم
الان بهترین موقع بود که بهش میگفتم چه احساسی دارم..........
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
انچه گذشت
ساکن همیشگی قلبم میشی ؟....
part ²⁶
ات ویو
وقتی گفت دوسم داره انگار توی دلم پروانه ها پر میزدن
خیلی خوشحال بودم ولی به روی خودم نیاوردم
باید از احساساتی که خودم نسبت بهش داشتم مطمئنم میشدم
نمیتونستم الکی بهش امید بدم و بگم اره منم دوست دارم
اول باید مطمئن بشم
+تهیونگ راستش از حرفت خیلی شوکه شدم و یکم باید بهم وقت بدی انقدر سریع نمیتونم بهت جواب بدم هوم؟
_ات هیچ اشکالی نداره
تا هر زمانی که تو بخوای صبر میکنم
+مرسی که درک میکنی
بعد از صحبتمون غذامون رو خوردیم و از رستوران خارج شدیم
بارون گرفته بود من عاشق بارونم
همیشه دوست داشتم با کسی که دوسش داشتم توی هوای بارونی قدم بزنم
+میشه ماشین رو همینجا بزاری؟
_چرا چیزی شده مگه؟
+دوست دارم زیر بارون قدم بزنیم بعد بریم خونه
_باشه چرا که نه
شروع کردیم به پیاده روی
ته ویو
گفت بهم زمان بده خب حقم داره
نمیتونم انقدر سریع ازش بخوام جوابم رو بده
یکم توی خیابون ها قدم زدیم
حق با ات بود واقعا بنظرم قدم زدن توی هوای بارونی خیلی حس خوبی داره
بعد از پیاده روی به سمت خونه رفتیم
توی راه ات خوابش برد منم بیدارش نکردم
وقتی رسیدیم اروم بغلش کردم و گذاشتمش تو تخت خودم هم بغلش کردم و نفهمیدم کی خوابم برد
چند هفته بعد
ات ویو
توی این چند هفته سعی کردم رفتار ها و احساس خودم رو بسنجم و ببینم واقعا منم تهیونگ رو دوست دارم یا نه
تصمیمم رو گرفتم باید بهش میگفتم پس صداش کردم
+ تهیونگ..............تهیوووووونگ (داد)
_اومدم.........جان؟
+نظرت راجب شهر بازی چیه؟
_خب......
+(نگاهی با چشم های معصوم )🥺🥺
_باش بریم مگه میشه به اون چشم ها نه گفت؟
+پس میرم حاظر شم
۲ساعت بعد
حاظر بودیم راه افتادیم به سمت شهر بازی 🎡
سوار چرخ و فلک شدیم
الان بهترین موقع بود که بهش میگفتم چه احساسی دارم..........
۱۵.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.