پارت سی و یکم برایه من وتو این اخرش نیست
#پارت سی و یکم #برایه من وتو این اخرش نیست
-برایه این میز مشروبی که قبلا اماده شده بیار...
بک تعظیمی کرد به عقب گرد کرد...
نفسشو بیرون داد کناره مشروبارفت مشربی که داخل سطل یخ قرار گرفته بود تا گرم نشه...
اونو بیرون کشید داخل لیوان ها ریخت...
اونارو روسینی قرار داد به سمتمیز قدم برداشت...
لیوانارو رومیز چید سینی رو زیره بقلش زد کنار ایستاد...
ارباب جوری با اونا حرف میزد که انگار اونا برادراشن
خوناشامی که پوستش تیره ای داشت
به بک نگاهی انداخت
-چانیول...این همون انسانی بود که خریدیش درسته؟....
همون لحضه ده تا سربه طرف بک برگشت....
بک هول شد سریع سرشو پایین انداخت اب دهنشو قورت داد...
-چان...اینو خریدی؟...
-یا کیم جونگده نمیخوام درموردش حرف بزنیم الان اون فقط،یه خدمتکاره...
-کسی سهونو ندیده؟
-نه چندوقته از عمارتش بیرون نرفته...
-واقعا؟هی یشینگ تو رفتی عمارتش چیکارت داشت؟
-اوه هیچی مینسوک فقط یه مشکلی واسش پیش اومده بود.
-همین؟
-اره همین تاعو، خیلی عجیب شده.
-بامنم دیگه حرف نمیزنه
-اره اروم تر شده کیونگسو
-کریس تونمیری باهاش حرف بزنی؟تو بهش نزدیک تری.
-نه من کار دارم.
-یا ووییفان یه کار درست درست تو زنگیت انجام بده وبرو باهاش صحبت کن
-وقت تلف کردن تو استایلم ندارم.
-یا کریس برو باهاش صحبت کن دیگه.
-باشه تاعو.
-نگاه نگاه انگار ما اینجا چغندریم،فقط به حرف تاعو گوش میکنه.
-حرص نخور جونمیون عصبی بشی دیگه نمیتونی با بیمارا سرکله بزنی میترسم تو بیمارستان خون به پا کنی.
جونمیون باحرص نفسشو بیرون داد به دوست پسرش یشینگ تکیه داد
-این موقع ها چیکار میکنین تاعو؟بازم باشگارو اداره میکنین؟
-اره کای کریس از اداره بهش ماموریت میدن میره من باشگاهو اداره میکنم یا برعکس.
ادامه دارد.
-برایه این میز مشروبی که قبلا اماده شده بیار...
بک تعظیمی کرد به عقب گرد کرد...
نفسشو بیرون داد کناره مشروبارفت مشربی که داخل سطل یخ قرار گرفته بود تا گرم نشه...
اونو بیرون کشید داخل لیوان ها ریخت...
اونارو روسینی قرار داد به سمتمیز قدم برداشت...
لیوانارو رومیز چید سینی رو زیره بقلش زد کنار ایستاد...
ارباب جوری با اونا حرف میزد که انگار اونا برادراشن
خوناشامی که پوستش تیره ای داشت
به بک نگاهی انداخت
-چانیول...این همون انسانی بود که خریدیش درسته؟....
همون لحضه ده تا سربه طرف بک برگشت....
بک هول شد سریع سرشو پایین انداخت اب دهنشو قورت داد...
-چان...اینو خریدی؟...
-یا کیم جونگده نمیخوام درموردش حرف بزنیم الان اون فقط،یه خدمتکاره...
-کسی سهونو ندیده؟
-نه چندوقته از عمارتش بیرون نرفته...
-واقعا؟هی یشینگ تو رفتی عمارتش چیکارت داشت؟
-اوه هیچی مینسوک فقط یه مشکلی واسش پیش اومده بود.
-همین؟
-اره همین تاعو، خیلی عجیب شده.
-بامنم دیگه حرف نمیزنه
-اره اروم تر شده کیونگسو
-کریس تونمیری باهاش حرف بزنی؟تو بهش نزدیک تری.
-نه من کار دارم.
-یا ووییفان یه کار درست درست تو زنگیت انجام بده وبرو باهاش صحبت کن
-وقت تلف کردن تو استایلم ندارم.
-یا کریس برو باهاش صحبت کن دیگه.
-باشه تاعو.
-نگاه نگاه انگار ما اینجا چغندریم،فقط به حرف تاعو گوش میکنه.
-حرص نخور جونمیون عصبی بشی دیگه نمیتونی با بیمارا سرکله بزنی میترسم تو بیمارستان خون به پا کنی.
جونمیون باحرص نفسشو بیرون داد به دوست پسرش یشینگ تکیه داد
-این موقع ها چیکار میکنین تاعو؟بازم باشگارو اداره میکنین؟
-اره کای کریس از اداره بهش ماموریت میدن میره من باشگاهو اداره میکنم یا برعکس.
ادامه دارد.
۲۷.۰k
۲۸ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.