پارت هفتاد و چهار
پارت هفتاد و چهار
رمان دیدن دوباره ی تو
واییی ایوللل ترن هوایی هم داره..
دست عسل رو کشیدم و با ذوق گفتم ...
ستاره – عسل نگاه کنترن هوایی هم هست.. بیا بریم..
عسل _ نه .. ستاره توروخدا بیخیال من شو تو که میدونی من از ارتفاع بدم میاد..
چشمام و شبیه گربه ی شرک کردم..
ولی مثل این که عسل بیدی نبود که با این باد ها بلرزه...
عسل _ ستاره گفتم نه بیخیال شو دیگه ..
با ناراحتی روم رو کردم اون طرف و دنبال عسل اینا راه افتادم....
که یهویی دستم کشیده شد... سرم رو دور دادم که دیدم شروین داشت من رو دنبال خودش میکشوند..
ستاره _ اعه شروین دستم کنده شد... دیوونه شدی چیکار میکنی...
شروین_ اعه ستاره غر نزن دیگه... مگه نمیخواستی بری سوار ترن هوایی شی...
ستاره _ واقعا تو باهام میایی؟..
شروین _ اره .. معلومه که میام..
دست شروین رو ول کردم و پریدم بغلش کردم ..
ستاره _ واییی شروینن خیلی ماهی خیلی گلی..
بعدش هم لپش رو یه ماچ گنده کردم...
بعد از دو دقیقه تازه موقعیتم رو درک کردم...
فورا از بغلش جدا شدم و جلوتر راه افتادم...
شروین هم پشت سر من اومد ... دیگه حتی روم نمیشد تو صورتش نگاه کنم...
یعنی جدا آبروم رفت....
نمیدونم چرا من امروز انقدر سوتی میدم......
شروین _ ستاره همینجا بمون تا من برم بلیط بگیرم و زود بیام ..باشه؟..
ستاره _ باشه..
نشستم روی نیمکت و شروین هم رفت تا بلیط بگیره ....
رمان دیدن دوباره ی تو
واییی ایوللل ترن هوایی هم داره..
دست عسل رو کشیدم و با ذوق گفتم ...
ستاره – عسل نگاه کنترن هوایی هم هست.. بیا بریم..
عسل _ نه .. ستاره توروخدا بیخیال من شو تو که میدونی من از ارتفاع بدم میاد..
چشمام و شبیه گربه ی شرک کردم..
ولی مثل این که عسل بیدی نبود که با این باد ها بلرزه...
عسل _ ستاره گفتم نه بیخیال شو دیگه ..
با ناراحتی روم رو کردم اون طرف و دنبال عسل اینا راه افتادم....
که یهویی دستم کشیده شد... سرم رو دور دادم که دیدم شروین داشت من رو دنبال خودش میکشوند..
ستاره _ اعه شروین دستم کنده شد... دیوونه شدی چیکار میکنی...
شروین_ اعه ستاره غر نزن دیگه... مگه نمیخواستی بری سوار ترن هوایی شی...
ستاره _ واقعا تو باهام میایی؟..
شروین _ اره .. معلومه که میام..
دست شروین رو ول کردم و پریدم بغلش کردم ..
ستاره _ واییی شروینن خیلی ماهی خیلی گلی..
بعدش هم لپش رو یه ماچ گنده کردم...
بعد از دو دقیقه تازه موقعیتم رو درک کردم...
فورا از بغلش جدا شدم و جلوتر راه افتادم...
شروین هم پشت سر من اومد ... دیگه حتی روم نمیشد تو صورتش نگاه کنم...
یعنی جدا آبروم رفت....
نمیدونم چرا من امروز انقدر سوتی میدم......
شروین _ ستاره همینجا بمون تا من برم بلیط بگیرم و زود بیام ..باشه؟..
ستاره _ باشه..
نشستم روی نیمکت و شروین هم رفت تا بلیط بگیره ....
۶۰.۵k
۲۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.