پارت هفتاد و دو
پارت هفتاد و دو
رمان دیدن دوباره ی تو
با بفرمایید عسل رفتیم داخل ...
عسل آماده بود ولی ستاره نبودش...
شروین _ پس ستاره کجاست.؟
عسل _ خوابیده .. هرچی صداش میزنم هم بیدار نمیشه...
شروین _ میشه لطفا اتاقش رو نشونم بدی..
عسل سرش رو به نشونه ی مثبت تکون داد و گفت...
عسل _ اولین اتاق از سمت راست..
ازش تشکر کردم و رفتم طرف اتاق ستاره....
هرچی در زدم جواب نداد..
خواستم برگردم که در یهو باز شد... #ستاره
اوففف این عسله اگه گذاشت ما بخوابیم
با چ شمای نیمه باز رفتم طرف در اتاق و بازش کردم....
ستاره _ اهه عسل اگه گذاشتی بخوابم....
با سرفه ی طرف مقابلم چشمام رو کامل باز کردم ...
هییی ... بدبخت شدم این که شروینه...
یه دقه وایسا..اصلا شروین تو خونه ی ما چیکار میکنه..
وللش حتماً باز دارم خواب میبینم...
هی خدا انقدر خل شدم که فکر می کنم شروین خونمونه .. خدایا من رو شفا بده...
ولی مثل این که فکرم رو بلند گفتم چون شروین گفت ....
شروین _ نه .. خواب نیستی کاملا بیدار بیداری...
با این حرف شروین چشمام رو مالوندم ... و دوباره به شروین نگاه کردم...
واا این داره کجا رو نگاه میکنه...
یه نگاه به خودم انداختم که بعلهههه... ستاره یعنی فقط بلدی گند بزنی...
اخه با این سر و وضع جلوش وایسادی ....
شلوارکم که اصلا نمیپوشیدمش سنگین تر بود ...
چون فقط تا وسط رونم بود....
آستین های لباسمم که چون لباسه گشاد بود تمام یقه ام پیدا بود....
وایییی بدبخت شدم......
متمعنم الان صورتم قرمز قرمز شده...
خاک تو سرت کنن ستاره خاعکک توسرتت کنن.
رمان دیدن دوباره ی تو
با بفرمایید عسل رفتیم داخل ...
عسل آماده بود ولی ستاره نبودش...
شروین _ پس ستاره کجاست.؟
عسل _ خوابیده .. هرچی صداش میزنم هم بیدار نمیشه...
شروین _ میشه لطفا اتاقش رو نشونم بدی..
عسل سرش رو به نشونه ی مثبت تکون داد و گفت...
عسل _ اولین اتاق از سمت راست..
ازش تشکر کردم و رفتم طرف اتاق ستاره....
هرچی در زدم جواب نداد..
خواستم برگردم که در یهو باز شد... #ستاره
اوففف این عسله اگه گذاشت ما بخوابیم
با چ شمای نیمه باز رفتم طرف در اتاق و بازش کردم....
ستاره _ اهه عسل اگه گذاشتی بخوابم....
با سرفه ی طرف مقابلم چشمام رو کامل باز کردم ...
هییی ... بدبخت شدم این که شروینه...
یه دقه وایسا..اصلا شروین تو خونه ی ما چیکار میکنه..
وللش حتماً باز دارم خواب میبینم...
هی خدا انقدر خل شدم که فکر می کنم شروین خونمونه .. خدایا من رو شفا بده...
ولی مثل این که فکرم رو بلند گفتم چون شروین گفت ....
شروین _ نه .. خواب نیستی کاملا بیدار بیداری...
با این حرف شروین چشمام رو مالوندم ... و دوباره به شروین نگاه کردم...
واا این داره کجا رو نگاه میکنه...
یه نگاه به خودم انداختم که بعلهههه... ستاره یعنی فقط بلدی گند بزنی...
اخه با این سر و وضع جلوش وایسادی ....
شلوارکم که اصلا نمیپوشیدمش سنگین تر بود ...
چون فقط تا وسط رونم بود....
آستین های لباسمم که چون لباسه گشاد بود تمام یقه ام پیدا بود....
وایییی بدبخت شدم......
متمعنم الان صورتم قرمز قرمز شده...
خاک تو سرت کنن ستاره خاعکک توسرتت کنن.
۸۲.۰k
۲۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.