مافیای عشق

۳۸.
رفتم زنگ خونه زدم که در باز شود و رفتم داخل که خدمت کار آمد که
خدمت کار : سلام خانم ات
ات: سلام جیمین کجاست
خدمتکار: توی اتاقشون هستن
ات: خوب باشه من میرم اتاقشون
خدمتکار: باشه.
رفتم اتاقش که در زدم
جیمین: بیا تو
رفتم داخل که دیدم روی مبل دراز کشیده بود و دستش جلوی چشماش بود
رفتم آروم روی تخت نشستم که نفهم ولی فهمید و چشماشو باز کرد

ویو جیمین
رفتم اتاقم که استراحت کنم که روی مبل دراز کشیده بودم و بعد چند دقیقه در زدن که من گفتم بیا داخل و چیزی نگفت و آروم صدایی کفش یک خانم آمد که چشمام باز کردم که ات رو دیدم
که لباس خیلی بهش میومد و بهش نگاه میکردم و نگاهمو دزدیدم و بهش گفتم
جیمین : بیا جلوی میز صندلی بشین
ات رفت رو صندلی نشست
جیمین : خوب بیا ببینم کدوم بلد نیستی
ات: که هرچی سوال داشت جیمین براش توضیح میداد
جیمین: خوب دیگه تموم شود الان باید ازت سوال بپرسم
جیمین : سوال ۱ پرسید
ات: جواب داد
سوال ۲ پرسید
ات نصف جواب داد
سوال سوم پرسید
ات : جواب داد شکی
سوال چهار پرسید جوابی نداد
سوال پنج هم پرسید جوابی نداد
جیمین : پس چطوری میخوای امتحان خوب بدی هااا ( داد)
ات سرشو پایین داد
جیمین: پس منو گرفتار خودت دادی که میگی علوم درس بده ولی هرچی میپرسم شک و نصف جواب ندی هاهاها (خیلی داد زد که انگار همسایه ها هم شنیدن )
جیمین: باید تنبیهت کنم که باره بعدی جواب بدی
کناره جیمین یک سیم سیاه داشت که داشت سیم رو نرم میکرد
جیمین: دستو بیار جلو (خشن )
ات دستشو آورد جلو
جیمین : هر بار میزنم بشمار
ات : باشه
میزد
ات ییییکک ایییی
میزد
ات دوووو اییییی هق
میزد
ات سسسسهههه هق هق
میزد
ات چ..ها..ررررر جیغ اییییییی
میزد
.
.
.
میزد
ات: ۷۳ گریه هق
در زد
جیمین: کی ( داد)






اگر گفتین کی باشه😁😎
دیدگاه ها (۲)

مافیای عشق

مافیای عشق

💔💘اخخخخ دلم براش تنگ شده 🥺💝

پارت ۳۷مافیای عشق

پارت ۱۵جیمین: چه عجب امدی اجوما: با اجازتون من میرم جیمین: ب...

چرا حرف منو باور نمیکنی

خون آشام من My vampire 🦇 Part 14ویو ات بلند شدم زدم سر لارا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط