Ma reine : ملکهِ من♥️👸
Ma reine : ملکهِمن♥️👸
(۲سال بعد)
دوسال گذشته بود من یک خونه مجردی گرفته بودم قبلا طبقه بالا خونه الناز زندگی میکردم ولی خب الان برای خودم خونه خریده بودم دیگ تقریبا اسباب هاشو چینده بودم ک صدای زنگ خونه امد سپهر بود باز کردم ک امد بالا درواسش باز کردم ک با یک دست گل بزرگ روبرو شدم
بهدیس: سپهر(باذوق)
سپهر: جان سپهر
بهدیس: این گل چی؟
سپهر: شیرینی خونته دیگه
بهدیس: عاشقتم سپهر
پریدم تو بغلش و تند تند بوسش میکردم
امد داخل و رفتم براش چای بریزم ریختم و کنارش نشستم
سپهر:خونه قشنگی
بهدیس:اره
سپهر: تنها نمترسی اینجا؟
بهدیس: اگه تو باشی نه
سپهر: کاشکی میتونستیم زودتر ازدواج کنیم
بهدیس:اره منک اوکیم تو خانوادت اوکی نیست
سپهر: گوربابای خانواده من تو هم دیگ رو دوست داریم درسته؟
بهدیس: اوم
سپهر: پس دوتایی باهام دیگ جلوی همه وامیستیم
بهدیس: سپهر شب میمونی؟
سپهر: اگهتو بخوای اره
بهدیس:میخوام برم شام درست کنم
داشتم شام درست میکردم ک سپهر امد نشست رو اپن
سپهر: قراره چند وقت دیگ یک پسره از خارج بیاد ایران باهاش قرارداد ببندم قراره یک کلاب باهم دیگ بزنیم
بهدیس:تو ایران؟
سپهر:نه بابا تو انتالیا
بهدیس: یعنی تو میری انتالیا؟
سپهر: میریم انتالیا
بهدیس: میریم؟ مگه منم میام؟
سپهر:اره مگه من بدون تو جای میرم
بهدیس: اخ جون مسافرت
سپهر: اره حالا بزار این پسره بیاد بیبینیم قرارداد میبنده یانه
بهدیس: زودتر بیاد من مسافرت میقام
(فرزین)
داشتم برمیگشتم ایران رسیدم ایران ک یاد بهدیس افتادم و بغضم گرفت همنجور داشتم میومدم ک پوریا دارا رو دیدم چی هیکلی برای خودشون درست کرده بودن امدن پریدن تو بغلم
پوریا:اخ فرزین ک دلم برات یک ذره شده بود
دارا:منم داشتم از دوریت دق میکردم ۵ سال نبودی
فرزین:منم نمدونی چقدر دلتنگتون بودم
از بغل هم امدیم بیرون ک یک پسر بچه امد چسبید به پام
ارتا: بابا
اینو ک گفت عصبام خورد شد و ارتا رو پس زدم ک ایلین امد
ایلین: خوش امدی
ارتا: مامان بابا دولم داد(هولم)
ایلین: بابایی یکم خسته اس
فرزین:من باباش نیستم(جدی)
داشتم میرفتم ک مامانم امد تا منو بغلم کنه پسش زدم
مامان سمیه: چرا اینجوری میکنی فرزین؟
فرزین: کی اینارو خبر کرده؟
دارا:من
فرزین: خیلی غلط کردی
اینو گفتم و راه افتادم به طرف بیرون از فرودگاه ک پوریا امد دستمو گرفت
فرزین:ولم کن
ببخشید دیر شد
(۲سال بعد)
دوسال گذشته بود من یک خونه مجردی گرفته بودم قبلا طبقه بالا خونه الناز زندگی میکردم ولی خب الان برای خودم خونه خریده بودم دیگ تقریبا اسباب هاشو چینده بودم ک صدای زنگ خونه امد سپهر بود باز کردم ک امد بالا درواسش باز کردم ک با یک دست گل بزرگ روبرو شدم
بهدیس: سپهر(باذوق)
سپهر: جان سپهر
بهدیس: این گل چی؟
سپهر: شیرینی خونته دیگه
بهدیس: عاشقتم سپهر
پریدم تو بغلش و تند تند بوسش میکردم
امد داخل و رفتم براش چای بریزم ریختم و کنارش نشستم
سپهر:خونه قشنگی
بهدیس:اره
سپهر: تنها نمترسی اینجا؟
بهدیس: اگه تو باشی نه
سپهر: کاشکی میتونستیم زودتر ازدواج کنیم
بهدیس:اره منک اوکیم تو خانوادت اوکی نیست
سپهر: گوربابای خانواده من تو هم دیگ رو دوست داریم درسته؟
بهدیس: اوم
سپهر: پس دوتایی باهام دیگ جلوی همه وامیستیم
بهدیس: سپهر شب میمونی؟
سپهر: اگهتو بخوای اره
بهدیس:میخوام برم شام درست کنم
داشتم شام درست میکردم ک سپهر امد نشست رو اپن
سپهر: قراره چند وقت دیگ یک پسره از خارج بیاد ایران باهاش قرارداد ببندم قراره یک کلاب باهم دیگ بزنیم
بهدیس:تو ایران؟
سپهر:نه بابا تو انتالیا
بهدیس: یعنی تو میری انتالیا؟
سپهر: میریم انتالیا
بهدیس: میریم؟ مگه منم میام؟
سپهر:اره مگه من بدون تو جای میرم
بهدیس: اخ جون مسافرت
سپهر: اره حالا بزار این پسره بیاد بیبینیم قرارداد میبنده یانه
بهدیس: زودتر بیاد من مسافرت میقام
(فرزین)
داشتم برمیگشتم ایران رسیدم ایران ک یاد بهدیس افتادم و بغضم گرفت همنجور داشتم میومدم ک پوریا دارا رو دیدم چی هیکلی برای خودشون درست کرده بودن امدن پریدن تو بغلم
پوریا:اخ فرزین ک دلم برات یک ذره شده بود
دارا:منم داشتم از دوریت دق میکردم ۵ سال نبودی
فرزین:منم نمدونی چقدر دلتنگتون بودم
از بغل هم امدیم بیرون ک یک پسر بچه امد چسبید به پام
ارتا: بابا
اینو ک گفت عصبام خورد شد و ارتا رو پس زدم ک ایلین امد
ایلین: خوش امدی
ارتا: مامان بابا دولم داد(هولم)
ایلین: بابایی یکم خسته اس
فرزین:من باباش نیستم(جدی)
داشتم میرفتم ک مامانم امد تا منو بغلم کنه پسش زدم
مامان سمیه: چرا اینجوری میکنی فرزین؟
فرزین: کی اینارو خبر کرده؟
دارا:من
فرزین: خیلی غلط کردی
اینو گفتم و راه افتادم به طرف بیرون از فرودگاه ک پوریا امد دستمو گرفت
فرزین:ولم کن
ببخشید دیر شد
۶.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.