متعلق به او

متعلق به او:
#part:35
+نرو بیرون باشه؟
_نمیرم همینجام...درد داری؟
+نه خوبم کمکم کن بشینم
_لازم نکرده کوچولو نباید زیاد حرکت کنی
+خسته شدم آخه
کوک کمک کرد سئول بشینه نشست و تکیه داد به پشتی تخت کوک سئول رو بغل کرد
_دکتر گفت دیگه حقه ناراحت شدن و عصبی شدن نداری این سرم و قرصایی که بهت داده تا یه هفته ممکنه بی حال و همش خواب‌آلود باشی
+پس شرکتم چی؟
_خودم ادارش میکنم
+اینجوری که نمیشه تو کار و زندگی داری
_کار و زندگی من تویی خانوم خانوما غر نزن همین که شنید
+قبلاً انقدر سخت نمیگرفتی
_اون موقع فرق میکرد جوجه
سئول خنده ای کرد
......
سئول وارد خونش شد که با دیدن میکی خنده ای کرد
+میکی
میکی به طرف سئول رفت که سئول بغلش کرد
+اومدم باهم بریم یه جای خوب
_بدش من تو برو وسایلتو جمع کن
+باشه
سئول وسایلشو جمع کرد و با ساکش رفت به طرف کوک و از اون خونه رفتن
....
با وارد شدنش به حیاط عمارت بزرگ جئون همه بادیگاردا صاف وایسادن که یهو یه سگ بزرگ سیاه دویید اومد میکی پشت سئول قایم شد
_بم بدو بیا اینجا ببینم
+اون سگ توعه ؟
_آره اینم پسر من بمه خیلی مهربونه می‌تونه واسه میکی دوست خوبی باشه بم از پشت پا کوک رد شد و به طرف میکی رفت میکی شروع کرد پارس کرد رو پاهاش بلند شد طبقه عادتش و پارس کرد
میکی دویید رفت تو عمارت و بم هم با زبون بیرون دنبالش رفت
دیدگاه ها (۰)

متعلق به او:#part:36سئول وارد عمارت شد +چقدر خوشگله اینجا بخ...

این یه فکیشنه که تو اینستا میزارم اگه اینستا دارید بگید آیدی...

متعلق به او:#part:34سئول به طرف کوک برگشت +مگه میشه اولین هد...

متعلق به او:#part:33سئول تعجب کرد کوک سئول رو تو بغلش گرفته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط