متعلق به او:
متعلق به او:
#part:34
سئول به طرف کوک برگشت
+مگه میشه اولین هدیتو بندازم دور
_دلم برات تنگ شده بود
کوک سئول رو محکم بغل کرد سئول شروع کرد به گریه کردن و دستشو دور کوک محکم حلقه کرد پسرک صورتشو تو گردن دخترک فرو برد
_هیشش چیزی نیست دخترکم ما الان پیش همیم
+متاسفم منو ببخش من قلبتو شکستم
_من تو رو خیلی وقته بخشیدم
سئول از بغل کوک بیرون اومد دستشو رو شونه کوک گذاشت و یه دست دیگش رو هم رو صورتش کوک پیش قدم شد و بعد از چهار سال بوسشونو شروع کردن سئول با درد معدش اخمی کرد از کوک جدا شد
_سئول؟حالت خوبه
+حالم خوب نیست کوک(بی حال)
کوک کمر سئول رو گرفت براید استایل بغلش کرد و گذاشتش تو ماشین
_تحمل کن باشه؟میریم دکتر
کوک دستشو رو شکم سئول گذاشت سئول هم دستشو رو دست کوک گذاشت
......
با بویه الکل و صدا بوق دستگاه چشماش رو باز کرد سیم اکسیژنی رو دماغش بود و دستش میسوخت چشماش از هم باز شد با دیدن پرستار بالا سرش و ندیدن کوک ترسید پرستار با دیدن چشمایع باز سئول و ترسی که توش موج میزد گفت
...بهوش اومدی؟چیشده؟
+ک...کوک(خیلی آروم و بی حال)ک..کوک کجاست؟
....کوک؟آهان؟اون آقا همینجا هستن میخوای صداشون کنم؟
سئول سرشو تکون داد با دیدن کوک تو چهارچوب در لبخندی زد کوک به طرف سئول اومد و دستشو گرفت
_خوبی دخترکم؟
کوک دستشو رو سر دخترک کشید
+یه لحظه ندیدمت ترسیدم
_من همینجام راحت استراحت کن
سئول سرشو تکون داد کوک پیشونی دخترک رو بوسید
#part:34
سئول به طرف کوک برگشت
+مگه میشه اولین هدیتو بندازم دور
_دلم برات تنگ شده بود
کوک سئول رو محکم بغل کرد سئول شروع کرد به گریه کردن و دستشو دور کوک محکم حلقه کرد پسرک صورتشو تو گردن دخترک فرو برد
_هیشش چیزی نیست دخترکم ما الان پیش همیم
+متاسفم منو ببخش من قلبتو شکستم
_من تو رو خیلی وقته بخشیدم
سئول از بغل کوک بیرون اومد دستشو رو شونه کوک گذاشت و یه دست دیگش رو هم رو صورتش کوک پیش قدم شد و بعد از چهار سال بوسشونو شروع کردن سئول با درد معدش اخمی کرد از کوک جدا شد
_سئول؟حالت خوبه
+حالم خوب نیست کوک(بی حال)
کوک کمر سئول رو گرفت براید استایل بغلش کرد و گذاشتش تو ماشین
_تحمل کن باشه؟میریم دکتر
کوک دستشو رو شکم سئول گذاشت سئول هم دستشو رو دست کوک گذاشت
......
با بویه الکل و صدا بوق دستگاه چشماش رو باز کرد سیم اکسیژنی رو دماغش بود و دستش میسوخت چشماش از هم باز شد با دیدن پرستار بالا سرش و ندیدن کوک ترسید پرستار با دیدن چشمایع باز سئول و ترسی که توش موج میزد گفت
...بهوش اومدی؟چیشده؟
+ک...کوک(خیلی آروم و بی حال)ک..کوک کجاست؟
....کوک؟آهان؟اون آقا همینجا هستن میخوای صداشون کنم؟
سئول سرشو تکون داد با دیدن کوک تو چهارچوب در لبخندی زد کوک به طرف سئول اومد و دستشو گرفت
_خوبی دخترکم؟
کوک دستشو رو سر دخترک کشید
+یه لحظه ندیدمت ترسیدم
_من همینجام راحت استراحت کن
سئول سرشو تکون داد کوک پیشونی دخترک رو بوسید
۱۶.۳k
۲۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.