فیک فندق من🌰❣️
فیک فندق من🌰❣️
part5
ویو هیونا
درحال خوردن با این آقا که هنوز اسمشو بلد نیستم بودم که صدای یه مردی اومد تو
©قربان...(نفس) قربان
کوک:چت شده !؟
®قربان یه مرده به نام کیم هیوک اومده دم در
چی بابایه من هق
راوی
دخترک اسم پدرش رو فهمید لرزید و گریه میکرد کوک با دیدن اون سریع رفت سمتش براید استایل بغلش کرد
کوک:هیششش آروم باش فندق
هیونا:هق هق بابا منو هق میزنه(جیغ
کوک:چیشد
با برگردودن سرش هیوک پدر هبونا رو دید که داره بهسمتشون میاد به بادیگار کناریش اشاره کرد هیونا رو ببره به اتاق خودش که براش آماده کرده بودن
بادیگار هیونا رو بغل کرد و سریع بردش بالا کوک اصلحه شو برداشت و پدر هیونا رو زد...هع حقش بود قاتلی که زن خودش رو کشته بود بخاطر اینکه مادرهیونا خراب بود...
صدای جیغ بدی از بالا اومد...
کوک:اینو جمع کنید
وبلافاصه رفت بالا
هیونا:هق هق
کوک:هیس تموم شد..تموم شد
هیونا:اوم هق
گوشی کوک زنگ خورد ته بود
ته:سلام داشم چطوری
کوک:خوبم مرسی
ته:میگم...شنیدم دوست دختر داری
کوک:چی داری میگی اون هنوز۱۴سالشه..
ته:اوو یعنی تو میخوای به من بگی تو دوسش نداری
به فندقی که روی پاش خوابش برده بود نگاه کرد
کوک:اوم..نمیدونم
ته:خخخ🤣
کوک:هی بس کن
ته:مافیای ترسناکمون عاشق شوده هو هو
کوک:هعییی
ته:اوک اوک..خب قضیه منو سویون رو میدونی که...وقتی ۱۵سالش بود بخاطر اینکه زیاد دشمن داشتم که اون رو مال خودشون کنن برای همین...باک#ره ایشو ازش تو این سن گرفتم..
کوک:اوم میدونم..برای چی این رو میگی
ته:میخواستم توهم همین کارو کن..
کوکو:چیییییییی
با دادی که زد هیونا از خوابش بلند شد و ترسیده به اطرافش نگاه میکرد و دوباره خوابید
ته:هی آروم کوک...این به نفع خودتو اونه تو خیلی دشمن داری و به احتمال زیاد چون اولین دختری هم هست که تو زندگیت هست باید این کارو کنی برای اینکه ممکنه صب با جای خالش روبه روباشی و بعد خبر به گوشت برسه که به اون تج///ز کردن
کوک:هی بسه بسه...باشه اما... اما اون خیلی ضریفه و هنوز بچس..
ته:عب نداره و قط کرد
کوک:کره خر انتر بش میگم..الو الو هییی
ای بابا....
خب خب پارت بعدی آسمانه البته داخل کامنتا مینویسمش دیگه نگید بعدی همین الان میزارمش چون خودمم خیلی برای انتظار دارم هووووووووو:))))
ا
part5
ویو هیونا
درحال خوردن با این آقا که هنوز اسمشو بلد نیستم بودم که صدای یه مردی اومد تو
©قربان...(نفس) قربان
کوک:چت شده !؟
®قربان یه مرده به نام کیم هیوک اومده دم در
چی بابایه من هق
راوی
دخترک اسم پدرش رو فهمید لرزید و گریه میکرد کوک با دیدن اون سریع رفت سمتش براید استایل بغلش کرد
کوک:هیششش آروم باش فندق
هیونا:هق هق بابا منو هق میزنه(جیغ
کوک:چیشد
با برگردودن سرش هیوک پدر هبونا رو دید که داره بهسمتشون میاد به بادیگار کناریش اشاره کرد هیونا رو ببره به اتاق خودش که براش آماده کرده بودن
بادیگار هیونا رو بغل کرد و سریع بردش بالا کوک اصلحه شو برداشت و پدر هیونا رو زد...هع حقش بود قاتلی که زن خودش رو کشته بود بخاطر اینکه مادرهیونا خراب بود...
صدای جیغ بدی از بالا اومد...
کوک:اینو جمع کنید
وبلافاصه رفت بالا
هیونا:هق هق
کوک:هیس تموم شد..تموم شد
هیونا:اوم هق
گوشی کوک زنگ خورد ته بود
ته:سلام داشم چطوری
کوک:خوبم مرسی
ته:میگم...شنیدم دوست دختر داری
کوک:چی داری میگی اون هنوز۱۴سالشه..
ته:اوو یعنی تو میخوای به من بگی تو دوسش نداری
به فندقی که روی پاش خوابش برده بود نگاه کرد
کوک:اوم..نمیدونم
ته:خخخ🤣
کوک:هی بس کن
ته:مافیای ترسناکمون عاشق شوده هو هو
کوک:هعییی
ته:اوک اوک..خب قضیه منو سویون رو میدونی که...وقتی ۱۵سالش بود بخاطر اینکه زیاد دشمن داشتم که اون رو مال خودشون کنن برای همین...باک#ره ایشو ازش تو این سن گرفتم..
کوک:اوم میدونم..برای چی این رو میگی
ته:میخواستم توهم همین کارو کن..
کوکو:چیییییییی
با دادی که زد هیونا از خوابش بلند شد و ترسیده به اطرافش نگاه میکرد و دوباره خوابید
ته:هی آروم کوک...این به نفع خودتو اونه تو خیلی دشمن داری و به احتمال زیاد چون اولین دختری هم هست که تو زندگیت هست باید این کارو کنی برای اینکه ممکنه صب با جای خالش روبه روباشی و بعد خبر به گوشت برسه که به اون تج///ز کردن
کوک:هی بسه بسه...باشه اما... اما اون خیلی ضریفه و هنوز بچس..
ته:عب نداره و قط کرد
کوک:کره خر انتر بش میگم..الو الو هییی
ای بابا....
خب خب پارت بعدی آسمانه البته داخل کامنتا مینویسمش دیگه نگید بعدی همین الان میزارمش چون خودمم خیلی برای انتظار دارم هووووووووو:))))
ا
۹.۰k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.