جونکوک بود
جونکوک بود
جونکوک:سلام داداش گلمون
تهیونگ :علیک
جونکوک:خب تعریف کن چیکارش کردی؟
تهیونگ:کیو؟
جونکوک:لبخند ملیحی که توش شیطنت بود زد و گفت
خودتد به اون راه نزن دخترو رو میگم چیکارا کردین
تهیونگ:از حرفش و اون ذهن منحرفی که داشت خنده ام گرفت
نه آقای منحرف فقط رسوندمش
جونکوک:باشه اصلا نگو....
تهیونگ: جونکوک میخواستم چیزی رو برات تعریف کنم که داره رو دوشم سنگینی میکنه
جونکوک:خب..... بگو راخت باش
تهیونگ:میخوام برم بار میای
جونکوک:باشه. بریم
ویو ات
رفتم بالا تو اتاقم آرایشم پاک کردمو و لباسمو پوشیدم
چرا واقعا چرا دلیل این همه نگاه عجیبش اون رفتار سردش برای چیه
با تموم این فکرا چشمام سنگین شد و خوابم برد....
فلش بک به بار
منو جونکوک رفتیم و قسمت خلوتی از بار نشستیم که راحت باشیم .....
برای جونکوک مشروب و برای خودم شراب چیزی که ذهنمو آرام میکرد
جونکوک خب بگو چیشده که ناراحتت کرده
تهیونگ جونکوک من..من چیزه
جونکوک زهر ما چیشده
تهیونگ اه من عاشق شدم.....
جونکوک اینکه خیلی خوب و جرعی ای ز مشروب رو. نوشید
تهیونگ ولی من عاشق ات شدم
تا این حرف از دهن من بیرون اومد مشروب تو گلوش گیر کرد و به سرفه افتاد
جونکوک چ..چی تو عاشق ات شد آااااخه چطور
تهیونگ اگه میفهمیدم بهت میگفتم
جونکوک میدونی اگه جمین بفهمه چیکار میکنه
تهیونگ آره زندم نمیزاره ولی چیکار کنم دیگه قلب مگه دست خودمه حتی نمیدونم از کی شروع شده
جونکوک ولی من همیشه پشتتم
تهیونگ ممنونم
ویو جمین
بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم عمارت
وقتی رفتم چراغا خاموش به سمت اتاق ات حرکت کردم درو آروم باز کردم و چهره ی معصوم و کودکانش رو دیدم
بوسه ای سطحی به لبش زدم که متوجه صدای پارکینگ شدم
رفتم بینم کیه که دیدم..........
خب خب خب فک کنم و اصلا مطمئن نیستم ولی شاید پارت بعد کمی اسمات بود
ارع جدی میفرمایممم
۳۵لایک
۴۰کامنت
جونکوک:سلام داداش گلمون
تهیونگ :علیک
جونکوک:خب تعریف کن چیکارش کردی؟
تهیونگ:کیو؟
جونکوک:لبخند ملیحی که توش شیطنت بود زد و گفت
خودتد به اون راه نزن دخترو رو میگم چیکارا کردین
تهیونگ:از حرفش و اون ذهن منحرفی که داشت خنده ام گرفت
نه آقای منحرف فقط رسوندمش
جونکوک:باشه اصلا نگو....
تهیونگ: جونکوک میخواستم چیزی رو برات تعریف کنم که داره رو دوشم سنگینی میکنه
جونکوک:خب..... بگو راخت باش
تهیونگ:میخوام برم بار میای
جونکوک:باشه. بریم
ویو ات
رفتم بالا تو اتاقم آرایشم پاک کردمو و لباسمو پوشیدم
چرا واقعا چرا دلیل این همه نگاه عجیبش اون رفتار سردش برای چیه
با تموم این فکرا چشمام سنگین شد و خوابم برد....
فلش بک به بار
منو جونکوک رفتیم و قسمت خلوتی از بار نشستیم که راحت باشیم .....
برای جونکوک مشروب و برای خودم شراب چیزی که ذهنمو آرام میکرد
جونکوک خب بگو چیشده که ناراحتت کرده
تهیونگ جونکوک من..من چیزه
جونکوک زهر ما چیشده
تهیونگ اه من عاشق شدم.....
جونکوک اینکه خیلی خوب و جرعی ای ز مشروب رو. نوشید
تهیونگ ولی من عاشق ات شدم
تا این حرف از دهن من بیرون اومد مشروب تو گلوش گیر کرد و به سرفه افتاد
جونکوک چ..چی تو عاشق ات شد آااااخه چطور
تهیونگ اگه میفهمیدم بهت میگفتم
جونکوک میدونی اگه جمین بفهمه چیکار میکنه
تهیونگ آره زندم نمیزاره ولی چیکار کنم دیگه قلب مگه دست خودمه حتی نمیدونم از کی شروع شده
جونکوک ولی من همیشه پشتتم
تهیونگ ممنونم
ویو جمین
بعد از اینکه کارم تموم شد رفتم عمارت
وقتی رفتم چراغا خاموش به سمت اتاق ات حرکت کردم درو آروم باز کردم و چهره ی معصوم و کودکانش رو دیدم
بوسه ای سطحی به لبش زدم که متوجه صدای پارکینگ شدم
رفتم بینم کیه که دیدم..........
خب خب خب فک کنم و اصلا مطمئن نیستم ولی شاید پارت بعد کمی اسمات بود
ارع جدی میفرمایممم
۳۵لایک
۴۰کامنت
۱۵.۰k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.