برای تویی که عمری در اینجا ماندگار شدی و من از تو هیچ نمی
برای تویی که عمری در اینجا ماندگار شدی و من از تو هیچ نمیدانم
برای تمام لحظه های که ماندی و خواندی
برای رسیدن به تو نمیدانم از کدامین مسیر باید حرکت کرد
صبحگاه از سمت شرق ، شب هنگام در زیر نور مهتاب به جستجوی تو میگردم
شبیه خیالی گم شده ام که بی مهابا در عمق شب ، در سکوت خیابان های تنهایی در پی صدای تو بی قرار میدود
به خیالم خانه در پاییز داری
من مانده ام چشم به راه
تو بگو با کدامین پرنده به این سرزمین کوچ خواهی کرد
با کدامین نسیم از کدامین سو
من چشم براهت بنشیم
من اسیر طوفان تنهایی
وا مانده تر از هر چه مانده
در چرا گاه چرا هستم
تو بگو
تو بخوان
اینبار مرا
یهویی
بی منظور
پشت میز کار وسط کارگاه
دست نوشته های ذهن یک دیوانه
برای تمام لحظه های که ماندی و خواندی
برای رسیدن به تو نمیدانم از کدامین مسیر باید حرکت کرد
صبحگاه از سمت شرق ، شب هنگام در زیر نور مهتاب به جستجوی تو میگردم
شبیه خیالی گم شده ام که بی مهابا در عمق شب ، در سکوت خیابان های تنهایی در پی صدای تو بی قرار میدود
به خیالم خانه در پاییز داری
من مانده ام چشم به راه
تو بگو با کدامین پرنده به این سرزمین کوچ خواهی کرد
با کدامین نسیم از کدامین سو
من چشم براهت بنشیم
من اسیر طوفان تنهایی
وا مانده تر از هر چه مانده
در چرا گاه چرا هستم
تو بگو
تو بخوان
اینبار مرا
یهویی
بی منظور
پشت میز کار وسط کارگاه
دست نوشته های ذهن یک دیوانه
۱۸.۶k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.