💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
ادامه یpart 57🤍✨
همش خیلی زود و غیر قابل باور اتفاق افتاد قبول داری!!؟
ته:اره واقعا....اون روز شهر بازی و رستوران یا اون اردو ک توش کم شدی 😂 اونو یادته....همه مردیم و زنده شدیم تا پیدا شدی خانم
یونا:واییی اره اون موقع رو یادم نیار ک افتضاح بود خیلی ترسیده بودم
ته: بله.... بعدم ک عاشق دل باختتون پیداتون کردن
یونا:😂اره.... وقتی کوک رو دیدم اصن نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم بهش بغلش کردم خیلی ترسیده بودم
ته:آره یادمه شبش هم کابوس دیده بودی
یونا:اره خیلی بد بود
باورم نمیشه همش انقد زود گذشت ......
ته:🙂 اره خیلی زود گذشت ولی خیلی خوب بود
یهو ی چیزی ب ذهنم رسید....
یونا:نظرت چیه بریم ب بچه ها بگیم امروز بریم اون شهر بازی!!؟؟🤩
ته:ارههه فکر خیلی خوبیه من برم ب نامجون بگم
ته رفت هماهنگ کنه و منم بلند شدم رفتم ب دخترا بگم...
(اینو داشته باشین تا بعد)
ادامه یpart 57🤍✨
همش خیلی زود و غیر قابل باور اتفاق افتاد قبول داری!!؟
ته:اره واقعا....اون روز شهر بازی و رستوران یا اون اردو ک توش کم شدی 😂 اونو یادته....همه مردیم و زنده شدیم تا پیدا شدی خانم
یونا:واییی اره اون موقع رو یادم نیار ک افتضاح بود خیلی ترسیده بودم
ته: بله.... بعدم ک عاشق دل باختتون پیداتون کردن
یونا:😂اره.... وقتی کوک رو دیدم اصن نفهمیدم چجوری خودمو رسوندم بهش بغلش کردم خیلی ترسیده بودم
ته:آره یادمه شبش هم کابوس دیده بودی
یونا:اره خیلی بد بود
باورم نمیشه همش انقد زود گذشت ......
ته:🙂 اره خیلی زود گذشت ولی خیلی خوب بود
یهو ی چیزی ب ذهنم رسید....
یونا:نظرت چیه بریم ب بچه ها بگیم امروز بریم اون شهر بازی!!؟؟🤩
ته:ارههه فکر خیلی خوبیه من برم ب نامجون بگم
ته رفت هماهنگ کنه و منم بلند شدم رفتم ب دخترا بگم...
(اینو داشته باشین تا بعد)
۷.۴k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.