🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت153 #جلد_دوم
دستمو توی دستش گرفت و به سمت لباش برد و روی دستم بوسه زد
_عروسک من دلبر من ناز بودی ناز تر شدی عروسک بودی عروسکتر شدی.
آخه نمیدونی چه کردی با قلبم این طوری که دیدمت یاد آیلینه گذشته افتادم خیلی خوشگل شدی خانومم خیلی بهت میاد .
قلبم آروم گرفته بود آروم گرفته بود خیالم راحت شد که پسندیده که خوشش اومده دست دراز کرد و تره ای از موهام او که روی پیشونیم افتاده بود با دستش لمس کردو گفت
_بی نظیر شده موهات خیلی بهت میاد.
از باب میل اهورا بودن بی اندازه لذت می بردم دیگه خستگیم هم از بین رفته بود همین که اهورا لبخند میزد که اهورا تأیید میکرد که خوب شدم کافی بود به خونه که برگشتیم با حس غرور و اعتماد به نفس بالایی وارد خونه شدم.
اما با دیدن خونه خالی و نبودن مونس وکیمیا به سمت اهورا چرخیدم پرسیدم
_ دخترم کجاست؟
اهورا منو از زمین جدا کرد و توی بغلش چرخوند و گفت
_فرستادمشون دنبال نخود سیاه فرستادم برن بگردن...
میدونی من به عروسکم اعتماد دارم میدونم چقد خوشگله میدونم یکم که به خودش برسه دلبرتر میشه و شوهرش بی تابتر..
فرستادمشون برن تا من و تو خلوت کنیم.
ناراحت شدم خیلی ناراحت شدم از اینکه این کارو کرده بود از اینکه دخترمو با اون فرستاده بود خواستم اخم می کنم دلگیری و ناراحتی رو بهش نشون بدم که لبام و شکار کردم بعد از یه بوسه عمیق گفت
_اخم وناراحتید هیچ اهمیتی نداره الان فقط و فقط دارم به این فکر می کنم که چطور از خانوم خوشگلم لذت ببرم .
میدونی دیدن تو با این صورت با این موها با این رژ لب منوهوایی تر میکنه دیونه ام کردی باید آرومم کنی.
به شونه اش زدم و گفتم
خیلی بدی دختر منو با اون میفرستی بیرون؟
منو روی مبل گذاشت و گفت
_ عزیز دلم قاتل نیست که براش میگردونه جایی نداره که بره اونقدرا هم که فکر می کنی دیگه جانی و عوضی نیست.
الان به این فکر کن که شوهرت چقدر دلش برای تو تنگه...
میدونی دو روزه یا نه سه روزه با من نبودی میدونی که من چقدر برای تو زود هوایی میشم و تو سه روز خودتو از من دریغ کردی چه فرصتی بهتر از الان که خانم من اینقدر به خودش رسیده ؟
نگاهی بهش انداختم و گفتم بازم قانع نشدم که چرا باید دختر من با اون زن بره بیرون؟
لبخندی می زد و گفت
_صادقانه تر میگم هواتو کرده بودم دکشون کردم..
سرشونه مانتومو پایین کشید و سرشونه مو به دندون گرفت آخه بلندی گفتم که انگار آتش شهوت توی وجودش شعله ور تر کردم با ولع خاصی شروع کرد به در آوردن لباسهای هر دو نفره مون حتی فرصت نمی داد تا کمکش کنم دیوونه شده بود مثل همیشه که وقتی هوایی می شد و هوس می کرد دیوونه می شد .
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#USDeclineMatters #I_can_not_breath #افول_آمریکا #جورج_فلوید #نمیتوانم_نفس_بکشم #عکس #wallpaper #عکس_نوشته #هنر_عکاسی #جذاب #خاص
#خان_زاده #پارت153 #جلد_دوم
دستمو توی دستش گرفت و به سمت لباش برد و روی دستم بوسه زد
_عروسک من دلبر من ناز بودی ناز تر شدی عروسک بودی عروسکتر شدی.
آخه نمیدونی چه کردی با قلبم این طوری که دیدمت یاد آیلینه گذشته افتادم خیلی خوشگل شدی خانومم خیلی بهت میاد .
قلبم آروم گرفته بود آروم گرفته بود خیالم راحت شد که پسندیده که خوشش اومده دست دراز کرد و تره ای از موهام او که روی پیشونیم افتاده بود با دستش لمس کردو گفت
_بی نظیر شده موهات خیلی بهت میاد.
از باب میل اهورا بودن بی اندازه لذت می بردم دیگه خستگیم هم از بین رفته بود همین که اهورا لبخند میزد که اهورا تأیید میکرد که خوب شدم کافی بود به خونه که برگشتیم با حس غرور و اعتماد به نفس بالایی وارد خونه شدم.
اما با دیدن خونه خالی و نبودن مونس وکیمیا به سمت اهورا چرخیدم پرسیدم
_ دخترم کجاست؟
اهورا منو از زمین جدا کرد و توی بغلش چرخوند و گفت
_فرستادمشون دنبال نخود سیاه فرستادم برن بگردن...
میدونی من به عروسکم اعتماد دارم میدونم چقد خوشگله میدونم یکم که به خودش برسه دلبرتر میشه و شوهرش بی تابتر..
فرستادمشون برن تا من و تو خلوت کنیم.
ناراحت شدم خیلی ناراحت شدم از اینکه این کارو کرده بود از اینکه دخترمو با اون فرستاده بود خواستم اخم می کنم دلگیری و ناراحتی رو بهش نشون بدم که لبام و شکار کردم بعد از یه بوسه عمیق گفت
_اخم وناراحتید هیچ اهمیتی نداره الان فقط و فقط دارم به این فکر می کنم که چطور از خانوم خوشگلم لذت ببرم .
میدونی دیدن تو با این صورت با این موها با این رژ لب منوهوایی تر میکنه دیونه ام کردی باید آرومم کنی.
به شونه اش زدم و گفتم
خیلی بدی دختر منو با اون میفرستی بیرون؟
منو روی مبل گذاشت و گفت
_ عزیز دلم قاتل نیست که براش میگردونه جایی نداره که بره اونقدرا هم که فکر می کنی دیگه جانی و عوضی نیست.
الان به این فکر کن که شوهرت چقدر دلش برای تو تنگه...
میدونی دو روزه یا نه سه روزه با من نبودی میدونی که من چقدر برای تو زود هوایی میشم و تو سه روز خودتو از من دریغ کردی چه فرصتی بهتر از الان که خانم من اینقدر به خودش رسیده ؟
نگاهی بهش انداختم و گفتم بازم قانع نشدم که چرا باید دختر من با اون زن بره بیرون؟
لبخندی می زد و گفت
_صادقانه تر میگم هواتو کرده بودم دکشون کردم..
سرشونه مانتومو پایین کشید و سرشونه مو به دندون گرفت آخه بلندی گفتم که انگار آتش شهوت توی وجودش شعله ور تر کردم با ولع خاصی شروع کرد به در آوردن لباسهای هر دو نفره مون حتی فرصت نمی داد تا کمکش کنم دیوونه شده بود مثل همیشه که وقتی هوایی می شد و هوس می کرد دیوونه می شد .
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#USDeclineMatters #I_can_not_breath #افول_آمریکا #جورج_فلوید #نمیتوانم_نفس_بکشم #عکس #wallpaper #عکس_نوشته #هنر_عکاسی #جذاب #خاص
۶.۳k
۲۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.