رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_42
رها:خو ملیس اینا راحت میشینن اینا منو توعم بریم راحت باشن و یچی میخورن دیگه منم گرسنمه بریم!
ملیسا : گشنته بفرما خونتون !
ماهور شام و اینجا میخوره و مام راحتیم ترانه م غریبه نیست در کل از تو غریبه تر نیست که !
ماهور خاس یچی بگه که ملیس چش غره ای بهش رفت
رها پوزخند زد: عه ملیس از کی تاحالا اشپزی میکنی؟ انقد شام شام میکنی حالا اادم میگ ملیس دس ب غذا شده هه
بسم الله ترانه برو بریم تو فازش
- میخوای بشین شام و با ما بخور نمیخوای در خروجی اونوره!
ماهورم وقتی غذای مورد علاقه ش اماده فک نکنم بخاد جایی بره
بلند شدم و با یه اعتماد به اتمسفر ماهور و نگاش کردم
این جرعتو از کجا اوردم خدا بدونه!
الان منتظرم فقط باید ماهور بزنه تو ذوقم
منو ملیس و رهاا هرسه تا ملتمسانه به ماهور زل زده بودیم منم با قشنگ خودمو مظلووووم کردم
ماهور ی دور هر دوشونو نگا کرد لحظه اخری یه نگا بهم کرد و با لبخند رفت تو اشپرخونه
+ترانه بیا
ینی باس ذووق مرگ میشدم الان!!
اشکم داشت در میومد هعی حالا خوبه ضایعم نکرد با غرور بلند شدم و با پوزخند از کنار رها رد شدم و لحظه اخری ی نگاه بش کردم ک داشت میتررررکید
رفتم آشپزخونه
به اپن تکیه داده بود و نگام میکرد این چراباز اتل دستشو باز کرده! هوووف
- خب؟
+ خب شام چیه گشنمه حس بیرون رفتنم ندارم واقن چون دستمم ک اینجوری من رانندگی نکنم ی چیزیم میشه!اگه با این دستمم رانندگی کنم یه بلایی سر خودمو رها میاد!
پس واس این نرفت! رفتم رو به روش وایسادم
- ببخشید! تقصیر من شد
+ گذشت ، میخاستی وایسم نگا کنم چیزیت شه؟! اونم وقتی انقدر ملیسا بهت وابسته س شدی خواهرنداشته ش!
کاش بجای ملیسا تو بودی!
نمیدونم چیشد اما یدفعه بی منظور بغلش کردم ! چقد دلم اینو میخواست هیچ واکنشی نشون نداد! مثله همیشه...دوسداشتم همینجوری تو بغلش بمونم اما این بی حسیش مانعم میشد اومدم عقب
- معذرت میخام منظوری نداشتم!
بی حرف نگام کرد و چیزی نگفت
چند لحظه همینجوری گذشت که ملیس اینارو صدا کرد
+ ملیس رها بیاین
کنارش به اپن تکیه دادم هنوزم تو حال خوش بعل کردنش بودم چی میشد بغلم کنی حداقل بعنوان یه اشنا یه دوست همین! منکه چیز زیادی ازت نمیخام جز اینکه در مقابل اینهمه عشقی که بهت دارم توعم دوسم داشته باشی! زیادیه؟!
ملیس اومد و با لبخند بهمون نگا میکرد رهام پشت سرش
+خب شام بخوریم !
رها یه نگاه بد بهم انداخت و اومد سمت ماهور و گونه شو بوسید!
رها : من برم دیگه مراقب خودش باش خدافظ
ینی اتیش گرفتم ، چرا؟ چرا من نه؟
ماهور دستشو گرفت
+کجا؟ شام میخوری میری قهرم نداریم رها تو که بچه نیستی ی وقت دیگه میریم بیرون اصا ملیس و رامین عم بیان همه دورهم میریم!
رها لبخندی زد : هرچی تو بگی!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #تکست_خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #دخترونه #عاشقانه
رها:خو ملیس اینا راحت میشینن اینا منو توعم بریم راحت باشن و یچی میخورن دیگه منم گرسنمه بریم!
ملیسا : گشنته بفرما خونتون !
ماهور شام و اینجا میخوره و مام راحتیم ترانه م غریبه نیست در کل از تو غریبه تر نیست که !
ماهور خاس یچی بگه که ملیس چش غره ای بهش رفت
رها پوزخند زد: عه ملیس از کی تاحالا اشپزی میکنی؟ انقد شام شام میکنی حالا اادم میگ ملیس دس ب غذا شده هه
بسم الله ترانه برو بریم تو فازش
- میخوای بشین شام و با ما بخور نمیخوای در خروجی اونوره!
ماهورم وقتی غذای مورد علاقه ش اماده فک نکنم بخاد جایی بره
بلند شدم و با یه اعتماد به اتمسفر ماهور و نگاش کردم
این جرعتو از کجا اوردم خدا بدونه!
الان منتظرم فقط باید ماهور بزنه تو ذوقم
منو ملیس و رهاا هرسه تا ملتمسانه به ماهور زل زده بودیم منم با قشنگ خودمو مظلووووم کردم
ماهور ی دور هر دوشونو نگا کرد لحظه اخری یه نگا بهم کرد و با لبخند رفت تو اشپرخونه
+ترانه بیا
ینی باس ذووق مرگ میشدم الان!!
اشکم داشت در میومد هعی حالا خوبه ضایعم نکرد با غرور بلند شدم و با پوزخند از کنار رها رد شدم و لحظه اخری ی نگاه بش کردم ک داشت میتررررکید
رفتم آشپزخونه
به اپن تکیه داده بود و نگام میکرد این چراباز اتل دستشو باز کرده! هوووف
- خب؟
+ خب شام چیه گشنمه حس بیرون رفتنم ندارم واقن چون دستمم ک اینجوری من رانندگی نکنم ی چیزیم میشه!اگه با این دستمم رانندگی کنم یه بلایی سر خودمو رها میاد!
پس واس این نرفت! رفتم رو به روش وایسادم
- ببخشید! تقصیر من شد
+ گذشت ، میخاستی وایسم نگا کنم چیزیت شه؟! اونم وقتی انقدر ملیسا بهت وابسته س شدی خواهرنداشته ش!
کاش بجای ملیسا تو بودی!
نمیدونم چیشد اما یدفعه بی منظور بغلش کردم ! چقد دلم اینو میخواست هیچ واکنشی نشون نداد! مثله همیشه...دوسداشتم همینجوری تو بغلش بمونم اما این بی حسیش مانعم میشد اومدم عقب
- معذرت میخام منظوری نداشتم!
بی حرف نگام کرد و چیزی نگفت
چند لحظه همینجوری گذشت که ملیس اینارو صدا کرد
+ ملیس رها بیاین
کنارش به اپن تکیه دادم هنوزم تو حال خوش بعل کردنش بودم چی میشد بغلم کنی حداقل بعنوان یه اشنا یه دوست همین! منکه چیز زیادی ازت نمیخام جز اینکه در مقابل اینهمه عشقی که بهت دارم توعم دوسم داشته باشی! زیادیه؟!
ملیس اومد و با لبخند بهمون نگا میکرد رهام پشت سرش
+خب شام بخوریم !
رها یه نگاه بد بهم انداخت و اومد سمت ماهور و گونه شو بوسید!
رها : من برم دیگه مراقب خودش باش خدافظ
ینی اتیش گرفتم ، چرا؟ چرا من نه؟
ماهور دستشو گرفت
+کجا؟ شام میخوری میری قهرم نداریم رها تو که بچه نیستی ی وقت دیگه میریم بیرون اصا ملیس و رامین عم بیان همه دورهم میریم!
رها لبخندی زد : هرچی تو بگی!...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #تکست_خاص #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عشق #دخترونه #عاشقانه
۲۲.۷k
۱۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.