رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سپنتا
#پارت_۴۰
داشتم میرفتم سمت در
-خواهش میکنم قابلی نداشت هه
پسره نفهم!
اومدم پیش ملیس ب ک باذوق نگام میکرد همه عصبانیتمو سر اون خالی کردم...
ملیس : خب؟!
- هان چیه انتظار داشتی بپره بغلم لب و فلان؟ هه نه اصا فکرشم نمیشه کرد اونم با کی با ماهور!
* از یه قهوه ی تلخ نمیشه انتظار فال شیرین داشت *
ملیس : ماهور قهوه تلخه س؟!
- اره من برم دیگ
ملیس : بمون ترانه عه دو روز بعد امتحاناس دیگه بزور می بینیم همو!
هوووف - ملیس بی...
ملیسا : خفه بشین سر جات من تنهایی حوصله م سر میره الان اینم ک وضعش اینه منم فعلا نیمخام بش رو بدم!
- اونوق من باید چیکار کنم؟! بشینم کنارش بگم امری چیزی ؟!
ملیس : خره دارم کمک میکنم بهت چرا نمی فهمی!
- نمیدونم گاهی با رفتاراش قشنگ خوردم میکنه اما هنوزم میخامش!
ملیس : اخ اخ بسوزه پدر عاشقی لامصب!
- برو گمشو مسخره!
ملیس : خب امروزم مثلا جونتو نجات داد داداشم اگ چیزیش میشد چی؟!
- چیزیش نمیشه نترس بادمجون بم افت نداره! اگ قرار ب مردن بود من می مردم!
ملیس : خفه شو ترانه دختره ی ایکبیری!
چشامو ریز کردم و ادا در اوردم
- عشقممممم ناهارش کوفتش شده برم یچی ببرم براش!
ملیس: خدابده شانس! برو گمشو چاپلوس!
- کثافت خودت میگی فلان کارو بکن بعد خودت میزنی زیرش... در ضمن واسه خودنمایی نیست فقط دلم نمیاد ؛)
ملیس : خدا بده شانس بدوو برووو
واسش ی ادا اومدم و رفتم سمت آشپزخونه شون چقد من پرروعم خدا میدونه...
یه ساندویچ درست کردم و یکم سالاد و ی لیوان نوشابه برداشتم و رفتم سمت اتاقش
در زدم
+ بیا
درو باز کردم ولو بود روتخت هه اگ روزای عادی بود اصلا بند نمیشد تو خونه!
رفتم سمتش با کمال پررویی رو تخت کمارش نشستم ک بد نگام کرد
- هان چیه؟ میخای بشینم رو زمین !
اروم بلند شد
+ خب؟
ظرفو نشونش دادم
- ناهارتون کوفتتون شد اقاااا
+ صد در صد
- بگیر بخور
+ من با دست چپ نمیتونم کاری کنم!
خندیدم - اخی میخای بزارم دهنت؟!
(شت چ جمله ای منحررررف نشید! غذا میزارم دهنش! )
+ نمیخاد
ساندویچو ازم گرفت ی نگا ب سالاد کرد
- میدونم میدونم الان میگی نمیتونی قاشق یا چنگال با دست چپت بگیری!
چنگالو زدم تو سالادش و بردم سمت دهنش!
- هان نمیخوری؟
دهنشو باز کرد داشتم مث بچه ها بش غذا میدادم رسما چ لوسم میشه واسه من اه! گوشه لبش سسی شده بود انگشتمو کشیدم روش که مرموز نگام کرد
- تو با همه چی مشکل داریا ! پسره ی منحرف!
خندید : + ببر بدوز!
چنگالو فرو کردم تو سالاد و حجم بیشتری از سالاد برداشتم !
بردم سمت دهنش ک در اتاق باز شد
دستم خشک شد و سرمو سمت جایی ک نگاه ماهور بود برگردوندم تف تو این شانس هه رها خانوم اومدن!
رها در حالی ک میومد سمت مون : واای ماهور عزیزم چت شده رامین ک گفت نتونسم بمونم خونه! ملیسم اومد
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #دخترونه #عاشقانه #تکست_ناب #تنهایی #عشق #love
داشتم میرفتم سمت در
-خواهش میکنم قابلی نداشت هه
پسره نفهم!
اومدم پیش ملیس ب ک باذوق نگام میکرد همه عصبانیتمو سر اون خالی کردم...
ملیس : خب؟!
- هان چیه انتظار داشتی بپره بغلم لب و فلان؟ هه نه اصا فکرشم نمیشه کرد اونم با کی با ماهور!
* از یه قهوه ی تلخ نمیشه انتظار فال شیرین داشت *
ملیس : ماهور قهوه تلخه س؟!
- اره من برم دیگ
ملیس : بمون ترانه عه دو روز بعد امتحاناس دیگه بزور می بینیم همو!
هوووف - ملیس بی...
ملیسا : خفه بشین سر جات من تنهایی حوصله م سر میره الان اینم ک وضعش اینه منم فعلا نیمخام بش رو بدم!
- اونوق من باید چیکار کنم؟! بشینم کنارش بگم امری چیزی ؟!
ملیس : خره دارم کمک میکنم بهت چرا نمی فهمی!
- نمیدونم گاهی با رفتاراش قشنگ خوردم میکنه اما هنوزم میخامش!
ملیس : اخ اخ بسوزه پدر عاشقی لامصب!
- برو گمشو مسخره!
ملیس : خب امروزم مثلا جونتو نجات داد داداشم اگ چیزیش میشد چی؟!
- چیزیش نمیشه نترس بادمجون بم افت نداره! اگ قرار ب مردن بود من می مردم!
ملیس : خفه شو ترانه دختره ی ایکبیری!
چشامو ریز کردم و ادا در اوردم
- عشقممممم ناهارش کوفتش شده برم یچی ببرم براش!
ملیس: خدابده شانس! برو گمشو چاپلوس!
- کثافت خودت میگی فلان کارو بکن بعد خودت میزنی زیرش... در ضمن واسه خودنمایی نیست فقط دلم نمیاد ؛)
ملیس : خدا بده شانس بدوو برووو
واسش ی ادا اومدم و رفتم سمت آشپزخونه شون چقد من پرروعم خدا میدونه...
یه ساندویچ درست کردم و یکم سالاد و ی لیوان نوشابه برداشتم و رفتم سمت اتاقش
در زدم
+ بیا
درو باز کردم ولو بود روتخت هه اگ روزای عادی بود اصلا بند نمیشد تو خونه!
رفتم سمتش با کمال پررویی رو تخت کمارش نشستم ک بد نگام کرد
- هان چیه؟ میخای بشینم رو زمین !
اروم بلند شد
+ خب؟
ظرفو نشونش دادم
- ناهارتون کوفتتون شد اقاااا
+ صد در صد
- بگیر بخور
+ من با دست چپ نمیتونم کاری کنم!
خندیدم - اخی میخای بزارم دهنت؟!
(شت چ جمله ای منحررررف نشید! غذا میزارم دهنش! )
+ نمیخاد
ساندویچو ازم گرفت ی نگا ب سالاد کرد
- میدونم میدونم الان میگی نمیتونی قاشق یا چنگال با دست چپت بگیری!
چنگالو زدم تو سالادش و بردم سمت دهنش!
- هان نمیخوری؟
دهنشو باز کرد داشتم مث بچه ها بش غذا میدادم رسما چ لوسم میشه واسه من اه! گوشه لبش سسی شده بود انگشتمو کشیدم روش که مرموز نگام کرد
- تو با همه چی مشکل داریا ! پسره ی منحرف!
خندید : + ببر بدوز!
چنگالو فرو کردم تو سالاد و حجم بیشتری از سالاد برداشتم !
بردم سمت دهنش ک در اتاق باز شد
دستم خشک شد و سرمو سمت جایی ک نگاه ماهور بود برگردوندم تف تو این شانس هه رها خانوم اومدن!
رها در حالی ک میومد سمت مون : واای ماهور عزیزم چت شده رامین ک گفت نتونسم بمونم خونه! ملیسم اومد
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #دخترونه #عاشقانه #تکست_ناب #تنهایی #عشق #love
۲۴.۹k
۱۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.