part

#part_66
#بــــرکــــ
درسته اون شب تو حال خودم نبودم..اما انقدرا بی‌وجدان نبودم
سوسن:دوروک برک این کارو نمیکنن...شما دوتا چرا ساکتین؟
عمر:ساکتن چون حرفی برای گفتن ندارن...
چون فهمیدن چه غلطی کردن
سوسن:عمر چرا نمیفهمی...شماها چرا امیدتون از دست دادین
یک چیزی این وسط درست نیست؛مشکوکه!!!
عمر:چی میگی سوسن کجاش مشکوکه
سوسن به طرف مانیتور رفت و بهش اشاره کرد
سوسن:عمر اینجارو ببین...
تو حالت نرمال هر دوربین مداربسته یک فیلم میگیره
اما این دوتا فیلمه..فیلم اصلی رو پاک کردن
تو به ساعت فیلما نگاه کن...چندقیقه بینشون فاصله هست
با تعجب به حرفای سوسن گوش میدادم
برک:منظورت اینه یکی قبل از عمو‌عاکف
فیلمارو دست کاری کرده؟
سوسن:آره دقیقا منظورم همینه
پوف کلافه‌ی کشیدم و خودمو رو مبل انداختم
بچها بعداز اینکه فهمیدن تیرمون به سنگ خورده
پراکنده هرکدوم روی مبلی نشستن
سوسن:آسیه من نمیخام توی زندگیت دخالت کنم
اما بهترین راه آزمایش دی‌ان‌‌ای هستش؛میتونی همون
لباس شب تولدو ببری از روش آزمایش بگیرن تشخیص بدن
آسیه با نگاهی پراز بغض به طرف سوسن برگشت
آسیه:برای آزمایش رضایت والدین میخان من خانوادم
هنوز هیچی نمیدونن
سوسن:باید بهشون بگی..اونا حق دارن همچین
مضوع مهمی رو بدونن
توی سکوت مشغول فکر کردن شدیم
دوروک بی‌توجه به بقیه به طرف آسیه رفت
و جلوی پاهاش زانو زد..دستای آسیه رو توی دستاش گرفت
لبخندی زد و به من اشاره کرد
دوروک:به جون همین کفتر که تنها شخص مهم توی زندگیمه
من به هیچکس نمیتونم آسیبی بزنم
دیدگاه ها (۰)

#part_67#بــــرکــــدوروک:به جون همین کفتر که تنها شخص مهم ت...

#part_68‌#آســــیهوحشت‌زده به اطراف زیرزمین نگاه میکردم...هم...

#part_65#بــــرکــــهمه دور لپ‌تاپ دوروک جمع شده بودیمتمام م...

#part_64#بــــرکــــبعداز مدرسه به طرف خونه راه افتادمرسول د...

پارت ۳

دختر جهنمی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط