part 64
#part_64
#بــــرکــــ
بعداز مدرسه به طرف خونه راه افتادم
رسول ددی احضارم کرده بود...معلوم نیست
کدوم خری بهش گفته بود برک ماشینشو داغون کرده
بابا روی مبل نشسته بود...سلامی کردم و کنارش نشستم
برک:با من کاری داشتید جناب؟
رسولاوزکایا:خجالت نکشید یوقت؛زدی یک طرف ماشینو
به چخ دادی اون طرف دیگشم به چخ میدادی دیگه
برک:باباجون پسرت بعداز مدتها امده خونه
بیخیال بیا از چیزای خوب حرف بزنیم
رسولاوزکایا:باورت میشه این چندروز که نبودی
یک نفس راحت کشیدم...حالا بیخیال بگذریم
من تورو برای یک چیز دیگه صدا زدم
برک:بفرمایید باباجون من گوشم با شماست
رسولاوزکایا:چرا انقدر سوسن تحت فشار میزاری؟
بزار با هرکس دوست داره رابطه داشته باشه
بزار خوب و بدو تجربه کنه آدم عاشق فقط حرفتو میشنوه
اما گوش نمیده اینو کسی داره بهت میگه
که در گذشته عاشق آدم اشتباهی شده
متفکر به زمین زل زده بودم..خواستم حرفی بزنم
که صدای پیام گوشیم بلند شد..ببخشیدی گفتم
و گوشیمو دراوردم پیام از طرف دوروک بود
+تنه لشتو جمع کن تیز بیا خونه دوستم امده میخایم
در گاو صندوق باز کنیم
هول زده گوشیمو خاموش کردم و بلند شدم
بابا با تعجب بهم نگاه میکرد
برک:من یه کار فوری دارم باید خیلی سریع برم
رسولاوزکایا:پسر تو اصلا به حرفای من گوش دادی؟
برک:آره بابا جان اصلا سوسن با هرکسی دوست داره
رابطه داشته باشه به من مربوط نیست
قبل از اینکه بخاد حرفی بزنه با عجله از خونه خارج شدم
استرس شدید داشتم واسه دیدن فیلما
#بــــرکــــ
بعداز مدرسه به طرف خونه راه افتادم
رسول ددی احضارم کرده بود...معلوم نیست
کدوم خری بهش گفته بود برک ماشینشو داغون کرده
بابا روی مبل نشسته بود...سلامی کردم و کنارش نشستم
برک:با من کاری داشتید جناب؟
رسولاوزکایا:خجالت نکشید یوقت؛زدی یک طرف ماشینو
به چخ دادی اون طرف دیگشم به چخ میدادی دیگه
برک:باباجون پسرت بعداز مدتها امده خونه
بیخیال بیا از چیزای خوب حرف بزنیم
رسولاوزکایا:باورت میشه این چندروز که نبودی
یک نفس راحت کشیدم...حالا بیخیال بگذریم
من تورو برای یک چیز دیگه صدا زدم
برک:بفرمایید باباجون من گوشم با شماست
رسولاوزکایا:چرا انقدر سوسن تحت فشار میزاری؟
بزار با هرکس دوست داره رابطه داشته باشه
بزار خوب و بدو تجربه کنه آدم عاشق فقط حرفتو میشنوه
اما گوش نمیده اینو کسی داره بهت میگه
که در گذشته عاشق آدم اشتباهی شده
متفکر به زمین زل زده بودم..خواستم حرفی بزنم
که صدای پیام گوشیم بلند شد..ببخشیدی گفتم
و گوشیمو دراوردم پیام از طرف دوروک بود
+تنه لشتو جمع کن تیز بیا خونه دوستم امده میخایم
در گاو صندوق باز کنیم
هول زده گوشیمو خاموش کردم و بلند شدم
بابا با تعجب بهم نگاه میکرد
برک:من یه کار فوری دارم باید خیلی سریع برم
رسولاوزکایا:پسر تو اصلا به حرفای من گوش دادی؟
برک:آره بابا جان اصلا سوسن با هرکسی دوست داره
رابطه داشته باشه به من مربوط نیست
قبل از اینکه بخاد حرفی بزنه با عجله از خونه خارج شدم
استرس شدید داشتم واسه دیدن فیلما
۲.۲k
۱۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.