کوک ات من عاشقتم فقط گم شدم همین من انقدر دوست دارم که ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۲۰

کوک : ات من عاشقتم فقط گم شدم همین من انقدر دوست دارم که حتی فکرشم نمی کنی بزار زخم هات رو پانسمان کنم

ات : سرشو به نشانه تایید تکون داد و کوک با دقت زخم هاش رو براش ضدعفونی می کرد کرم می زد و چسب زخم و می بوسید جتی زخم هاشو وقتی تموم شد اومد سمت لبای ات بوسیدش اولش ات مقاومت کرد اما بعد نرم شد و اهم اهم اهم

فردا صبح

ات : ای دلم درد می کنه چقدر وحشیه اخه

نگاه به دورش کرد کوک نبود با زور بلند شد رفت رفت داخل حموم اونجا یه دوش سریع گرفت لباس هاش رو پوشید رفت بیرون داخل اتاقش لباس جدید پوشید روی تخت ولو شد

ات : ای اخ نباید اجازه می دادم بهم دست بزنه اما اون هنوزم شوهرمه پس حق داره می تونه هر چقدر هم بخوام فرار کنم، بدنم مال اون عوضی یه جوری بوسید که خامش شدم ایششششش مست بود نباید بهش اعتماد می کردم قبلا ها همیشه بعدش برام خوراکی می خرید ابگرم می ذاشت کلی مراقبم بود حالا تنها توی این اتاق سرد هی باید برم ات از سر جاش بلند شد لنگ لنگون رفت بیرون که یون سوک دید

ات : اونی حالت خوبه

یون سوک : اره اما تو چرا لنگ می زنی چیزی شده

ات : نه چیز خاصی نیست (لبخند با درد)

یون سوک: بخاطر اقای جعئون

ات : چی تو از کجا می دونی ؟ (با تعجب زیاد انگار دنیا روی سرش خراب شد با خودش می گفت باید چی بگه )

یون سوک : همه می دونن

ات : وای حالا چی کار کنم باید چی بگم واقعا متاسفم من ...که یون سوک حرفش رو قطع کرد

یون سوک : هیچی عزیزم تو کار خوبی کردی اون تو رو کتک زد اخی بمیرم برات

ات : اخیش منظورت این بود

یون سوک :تو منظورت چیز دیگه ای بود کلک چی رو داری قایم می کنی

ات: اونی جونم می شه اتاق خانم جئعون رو بهم نشون بدی

یون سوک : حتما خوب بلدی بپیچونی بیا دنبالم

ات: یه خند خجالتی با شیطنت زد

یون سوک ات رو برد دم در یه اتاق

یون سوک : من برم کار دارم خودت می تونی بری

ات : اره مرسی

یون سوک رفت ات در و باز کرد که با کوک مواجه شد یه دقیقه خشکش زد کوک خیلی ریلکس بود انگار که نه انگار دیشب چه اتفاقی افتاده

مامان کوک : اوه دخترم خوش اومدی بیا داخل

ات : مرسی مزاحم نمی شم بعدا میام(با لبخند و خجالت )

مامان کوک : نه مزاحم نیستی بیا داخل عزیزم کوک کاری نداره

ات: نه یه وقت دیگه میام (اروم و خجالت)

مامان کوک : ادم روی حرف مامانش حرف نمی زنه(جدی)

کوک خشکش زد بود تعجب کرد فکر کرد که ات به مامانش گفته که باهم ازدواج کردن و ات زن اونه بخاطر همین مامانش ات رو دختر خودش می دونه

ات : چشم مامان ات اومد داخل روی تخت بغل مامان کوک نشست کوک روی مبل روبه روی تخت نشسته بود

مامان کوک : دخترم چرا لنگ میزنی؟ (نگران )
دیدگاه ها (۳۴)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۲۱ مامان کوک : دخترم ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۲۲ ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۹ کوک : برو داخل اتاق...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۱۸ ...

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

ادامه پارت قبل صاف ایستاد و لیوان رو از جونگ کوک گرفت بعد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط