ات هم پشماش ریخته بود کوک دقیقا همون لحن که داخل خونه با ات ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۲۳

ات هم پشماش ریخته بود کوک دقیقا همون لحن که داخل خونه با ات حرف می زد با همون لبخند و همون برق چشم ها با عشق تمام گفت حالا تازه فهمیده بود چی گفته اومد جمعش کن اواین مرحله به حالت قبل برگشت و گفت

کوک :ببخشید تو رو با سوزنهوا اشتباه گرفتم بیا کمک کن

ات : ها چی اها باشه رفت سمت کوک تا کمکش کنه

همه چی به حالت قبل برگشت خدمتکارا کار خودشونو می کردن ات کوک با هم اشپزی می کردن البته کوک زیر زیرکی حواسش به ات بود ات لنگ لنگان بود اما کار خودشو می کرد خیلی خوب با هم کنار میومدن چون زن شوهر بودن طبیعی بود اما کسی خبر نداشت و این هماهنگی برای همه جالب بود غذا اماده شد روی میز چیدن ات به مامان کوک کمک کرد روی یکی از صندلی های کنار میز نشست براش غذا کشید برای کوکم کشید خودش خواست بره

مامان کوک : کجا دخترم

ات : برم داخل اتاقم

مامان کوک : بیا با ما غذا بخور

یون سوک همون لحضه اومد

یون سوک : ات بیا بریم با هم غذا بخوریم

ات : مرسی اما من گشنم نیست

مامان کوک : یون سوک تو برو بخور ات با ما می خوره

یون سوک : خانم ببخشید اما من دلم نمی خواد ات اذیت شه اون دختر خوبیه اذیتش نکنید بزارید یکم استراحت کنه

مامان کوک چرخید سمت یون سوک و

مامان کوک : اون دختر منه ، من دوسش دارم اذیتش نمی کنم هر کی هم بخواد اذیتش کنه با من طرفه (اولش با تعجب اخرش جدی)

یون سوک : ببخشید فکر کنم خبر ندارید اقای جئعون و پسرتون دیروز ات رو تا سر حد مرگ کتک زده تا وقتی ات بی هوش شده خبر ندارید ات داخل انباری می خوابه (عصبی با کنایه )مستقیم داخل چشای مامان کوک نگاه می کرد



مامان کوک : چی کوک تو چطور دلت شده روی ات دست بلند کنی(اروم با شک زده ) همه برن بیرون (داد زد )

ات : مامان اروم باشید گذشته ات داره سعی می کنه اروم کنه شونه مامان کوک رو مالید

مامان کوک : مگه نشنیدین همه بیرون(داد بلند تر)

همه رفتن بیرون یون سوک دست ات رو گرفت که با هم برن بیرون ولی ات با سر گفت نه و

ات : اونی خواهش می کنم برو من باید بمونم خواهش می کنم برو

یون سوک : پس منم می مونم

ات : خواهش می کنم اونی برای من اتفاقی نمی افته دوست ندارم تو درگیر شی برو

یون سوک باشه ای گفت و رفت

ات : مامان خواهش می کنم اروم باش

مامان کوک : مگه نگفتم همه بیرون

ات : مامان من همه نیستن من دلم نمی خواد به خاطر من رئیس رو اذیت کنید چون می دونم چقدر دوسش دارین شما مادرشین براتون سخته من رئیس رو بخشیدم شما هم ببخشیدش (کمی بلند اما ارامش خودش رو حفظ کرده )

کسی حرفی نزد یه چند لحضه سکوت کوک چاپستیکی که داخل دستش بود رو شکست این نشون می داد خیلی عصبیه ات متوجه این شده بود اون می تونست از نگاه کوک بفهمه چقدر عصبیه اگه .....
ا
دیدگاه ها (۱۱)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁴ چقدر عصبیه اگه هر ک...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁵ تهیونک : اوه می دون...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۲۲ ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ۲۱ مامان کوک : دخترم ...

هنرمند کوچولوی من

نام فیک: عشق مخفیPart: 54ویو جیمین*بعد از چند دقیقه نفسش جا ...

رمان عشق و نفرت پارت ۱ویو ات: من با خوانوادم بحسم شد بعد به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط