part²⁴
part²⁴
teahkook
ویو بعد از صبحانه ...
ویو راوی
همه توی مبل نشسته بودن به گوشی هاشون نگاه میکردن شوگا خیلی حوصلش سر رفته بود یه چیزی به ذهنش رسید...
شوگا : فهمیدم (داد))
جین : گوشم کر شد حالا چیو فهمیدی
شوگا : زنگ میزنم بچه ها بیان حال کنیم
جین : ...
مکالمه شوگا نامجون ...
شوگا : الو الو پدرسگ سرتو از اون کتاب نمیتونی بیاری بیرون
نامجون : نه امری داشتی
شوگا : پاشو بیا خونه کوک بچه ها هم هستن خوراکی هم بخر
نامجون : چرا من الو الو ((شوگا گوشی رو قطع کرده )))
مکالمه شوگا با بقیه بچه ها ....
نیم ساعت بعد....
زنگ در خورد شوگا بدو بدو دوید سمت در
در رو باز کرد جعبه نارنگی رو از جیهوپ گرفت آمد تو...
نامجون : فقط تو بخور...
شوگا : در حال خوردن نارنگی ))
تهیونگ : سلام
جیمین . جیهوپ . نامجون : سلام
تهیونگ : من کیم تهیونگ هستم
جیمین : من پارک جیمین هستم
نامجون : منم کیم نامجون هستم
جیهوب : منم هوسوک هستم جیهوب صدام کن
تهیونگ : خوشبختم
چند مین بعد
جیمین : شوگا دقیقا چرا زنگ زدی ما بیام اینجا
شوگا : برای بازی
جیمین : چی بازی
شوگا : جرعت حقیقت((نیشخند))
ویو راوی
شوگا سریع از اشپز خانه یه بطری میاره
همه هم دور میز نشستن
شوگا بطری چرخوند افتاد به نامجون و جین
نامجون : جرعت یا حقیقت
جین : جرعت
نامجون : نبابا تا ۱ سال نباید بگی من ورلد واید هندسام هستم
جین : نه ((گریه الکی )) نامجون عشقم
نامجون : حرف نزن بچرخونید
افتاد به شوگا و کوک
شوگا : جرعت یا حقیقت
کوک : حقیقت
شوگا : با چنتا دختر رابطه داشتی
ویوکوک
وقتی شوگا این سوال رو پرسید
تهیونگ داشت خیلی سوالی نگام میکرد انگار منتظره جوابم بود
کوک : حدود ۵۰۰تا یا شایدم بیشتر
بعد از چند دور افتاد به جین و تهیونگ
جین : جرعت یا حقیقت
تهیونگ : اممم جرعت
جین : ((خنده شیطانی)) این بطری رو میچرخونی افتاد به هر کسی باید تا آخر امروز بغلش بشینی
تهیونگ : هااا
تهیونگ ناچار شد بچرخونه
افتاد به کوک
تهیونگ : میشه....
جین : نه
تهیونگ با کلی خجالت اینا رفت توی بغل کوک نشست کوک لبخند رضایت میزنه
جین : آقا بیاین یه کاری کنیم اینو دوبار میچرخونیم به هرکی افتاد بغل دستش رو ببوسه
نامجون : جین ولمون کن
جین : شیی
بطری رو چرخوند توی بطری از هرکسی که می گذشت اون فرد نفس راحت می کشید چون بطری داشت وایمیساد بطری
سمت تهیونگ وایساد او باید کوک رو می بوسید اونم چی از لب ...
هم اینکه بغلش نشسته کلی از خجالت آب شده....الانم ببوستش
تهیونگ : نمیشه((مظلوم))
جین : نوچ
ویو راوی
تهیونگ تا جواب جین رو شنید برگشت تا کوک رو ببینه کوک اون رو بوسید
ادامه دارد ...
خ
م
ا
ر
ی
teahkook
ویو بعد از صبحانه ...
ویو راوی
همه توی مبل نشسته بودن به گوشی هاشون نگاه میکردن شوگا خیلی حوصلش سر رفته بود یه چیزی به ذهنش رسید...
شوگا : فهمیدم (داد))
جین : گوشم کر شد حالا چیو فهمیدی
شوگا : زنگ میزنم بچه ها بیان حال کنیم
جین : ...
مکالمه شوگا نامجون ...
شوگا : الو الو پدرسگ سرتو از اون کتاب نمیتونی بیاری بیرون
نامجون : نه امری داشتی
شوگا : پاشو بیا خونه کوک بچه ها هم هستن خوراکی هم بخر
نامجون : چرا من الو الو ((شوگا گوشی رو قطع کرده )))
مکالمه شوگا با بقیه بچه ها ....
نیم ساعت بعد....
زنگ در خورد شوگا بدو بدو دوید سمت در
در رو باز کرد جعبه نارنگی رو از جیهوپ گرفت آمد تو...
نامجون : فقط تو بخور...
شوگا : در حال خوردن نارنگی ))
تهیونگ : سلام
جیمین . جیهوپ . نامجون : سلام
تهیونگ : من کیم تهیونگ هستم
جیمین : من پارک جیمین هستم
نامجون : منم کیم نامجون هستم
جیهوب : منم هوسوک هستم جیهوب صدام کن
تهیونگ : خوشبختم
چند مین بعد
جیمین : شوگا دقیقا چرا زنگ زدی ما بیام اینجا
شوگا : برای بازی
جیمین : چی بازی
شوگا : جرعت حقیقت((نیشخند))
ویو راوی
شوگا سریع از اشپز خانه یه بطری میاره
همه هم دور میز نشستن
شوگا بطری چرخوند افتاد به نامجون و جین
نامجون : جرعت یا حقیقت
جین : جرعت
نامجون : نبابا تا ۱ سال نباید بگی من ورلد واید هندسام هستم
جین : نه ((گریه الکی )) نامجون عشقم
نامجون : حرف نزن بچرخونید
افتاد به شوگا و کوک
شوگا : جرعت یا حقیقت
کوک : حقیقت
شوگا : با چنتا دختر رابطه داشتی
ویوکوک
وقتی شوگا این سوال رو پرسید
تهیونگ داشت خیلی سوالی نگام میکرد انگار منتظره جوابم بود
کوک : حدود ۵۰۰تا یا شایدم بیشتر
بعد از چند دور افتاد به جین و تهیونگ
جین : جرعت یا حقیقت
تهیونگ : اممم جرعت
جین : ((خنده شیطانی)) این بطری رو میچرخونی افتاد به هر کسی باید تا آخر امروز بغلش بشینی
تهیونگ : هااا
تهیونگ ناچار شد بچرخونه
افتاد به کوک
تهیونگ : میشه....
جین : نه
تهیونگ با کلی خجالت اینا رفت توی بغل کوک نشست کوک لبخند رضایت میزنه
جین : آقا بیاین یه کاری کنیم اینو دوبار میچرخونیم به هرکی افتاد بغل دستش رو ببوسه
نامجون : جین ولمون کن
جین : شیی
بطری رو چرخوند توی بطری از هرکسی که می گذشت اون فرد نفس راحت می کشید چون بطری داشت وایمیساد بطری
سمت تهیونگ وایساد او باید کوک رو می بوسید اونم چی از لب ...
هم اینکه بغلش نشسته کلی از خجالت آب شده....الانم ببوستش
تهیونگ : نمیشه((مظلوم))
جین : نوچ
ویو راوی
تهیونگ تا جواب جین رو شنید برگشت تا کوک رو ببینه کوک اون رو بوسید
ادامه دارد ...
خ
م
ا
ر
ی
۱۴.۱k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.