تیمار
#تیمار
P=4
+چیو تماشا میکنی لعنتی دست بجنبون
برگشتم سمتش و با پسر جذابی رو به رو شدم با لکنت گفتم
_چ چ چ چشم آقای پارک
چشمای درشت و قد بلندی داشت موهای مشکی حالت دارش شلخته بود مشخص بود خیلی عصبی و بهم ریختس
رفتم سمت تخت خواب بزرگی که یه پسر برهنه با موهای بلوند و لَخت و پوست سفید بی جون افتاده بود انگار بیهوش بود
رفتم سمتش و آروم گفتم
_ مشکل چیه
گفت +تیر خورده
نگاه کردم به بدنش دیدم که پشت کتفش خیلی وحشتناکه
تیر عمیقی بود
دست به کار شدم و تیر رو خارج کردم و پانسمان کردم
سُرُم رو به دست های کشیده اون پسر کیوت وصل کردم و خواستم برم داخل سرویس بهداشتی که دستامو بشورم که صدای خانمی به گوشم رسید که با گریه میگفت جیمین کجاست
اومدم که آماده رفتن بشم که اون پسره جذاب گفت
+کجا؟
_کارم تموم شد آقا پانسمان رو زود به زود عوض کنید و وقتی سرم تموم بشه بهوش میاد
با کمال تعجب گفت
+بشین سرجات تو جایی نمیری
هنگ کردم گفتم
_من باید برم اقا چی میگین
به طور ناگهانی تفنگشو از پشت کمرش دراورد و گذاشت رو شقیقه من تا خواست داد بزنه در باز شد و خانمی که گریه میکرد وارد شد
نفس عمیقی کشیدم و خواستم برم که
خانم مسن گفت جانگ چیکار میکنی دخترم التماست میکنم پسرمو بهم برگردون
گفتم
_خانم این چه رفتاریه من تمام وظایفمو انجام دادم و الان میخوام برم
همش فکر میکردم که اون خانم منو نجاتم میده اما برخلاف تصورم ....
خمار تا پارت بعد 🎀🧸
⁴ تا لایک 🎀🧸
² کامنت 🎀🧸
آدرس پیجمون🧸🎀
@bts_bangtonn
P=4
+چیو تماشا میکنی لعنتی دست بجنبون
برگشتم سمتش و با پسر جذابی رو به رو شدم با لکنت گفتم
_چ چ چ چشم آقای پارک
چشمای درشت و قد بلندی داشت موهای مشکی حالت دارش شلخته بود مشخص بود خیلی عصبی و بهم ریختس
رفتم سمت تخت خواب بزرگی که یه پسر برهنه با موهای بلوند و لَخت و پوست سفید بی جون افتاده بود انگار بیهوش بود
رفتم سمتش و آروم گفتم
_ مشکل چیه
گفت +تیر خورده
نگاه کردم به بدنش دیدم که پشت کتفش خیلی وحشتناکه
تیر عمیقی بود
دست به کار شدم و تیر رو خارج کردم و پانسمان کردم
سُرُم رو به دست های کشیده اون پسر کیوت وصل کردم و خواستم برم داخل سرویس بهداشتی که دستامو بشورم که صدای خانمی به گوشم رسید که با گریه میگفت جیمین کجاست
اومدم که آماده رفتن بشم که اون پسره جذاب گفت
+کجا؟
_کارم تموم شد آقا پانسمان رو زود به زود عوض کنید و وقتی سرم تموم بشه بهوش میاد
با کمال تعجب گفت
+بشین سرجات تو جایی نمیری
هنگ کردم گفتم
_من باید برم اقا چی میگین
به طور ناگهانی تفنگشو از پشت کمرش دراورد و گذاشت رو شقیقه من تا خواست داد بزنه در باز شد و خانمی که گریه میکرد وارد شد
نفس عمیقی کشیدم و خواستم برم که
خانم مسن گفت جانگ چیکار میکنی دخترم التماست میکنم پسرمو بهم برگردون
گفتم
_خانم این چه رفتاریه من تمام وظایفمو انجام دادم و الان میخوام برم
همش فکر میکردم که اون خانم منو نجاتم میده اما برخلاف تصورم ....
خمار تا پارت بعد 🎀🧸
⁴ تا لایک 🎀🧸
² کامنت 🎀🧸
آدرس پیجمون🧸🎀
@bts_bangtonn
۸.۸k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.