مافیای عاشق
☆مافیای عاشق☆
پارت: ۱
امروز صبح از خواب که بیدار شدم صداهایی رو از پایین شنیدم کنار خودم رو که دیدم
فهمیدم جونگکوک پیشم نیست مثل همیشه صبح ها میرفت و شب ها دیر برمیگشت خونه
ما چند ماهه که باهم قرار میزاریم و فهمیدم که جونگکوک توی شرکت کار میکنه ولی
مشکوکه خب کی صبح ها زود میرفت سر کار و شب ها دیر برمیگشت خونه اونم ساعت
هشت و اینا نه ساعت یک شب برمیگشت
و این خیلی عجیب بود داشتم کم کم بهش
شک میکردم که چرا همیشه به این رفتاراش ادامه میداد و حتی ادرس شرکتش رو هم بهم
نمیگفت و از همه بدتر اسم شرکتش رو هم حتی نمیگفت و این برای رابطه ی ما افتضاح بود
ما حتی شب هم به زور همیدیگه رو میدیدیم و حتی فقط چند کلمه با هم حرف میزدیم
و هیچ حرف عاشقانه ای توی حرفامون نبود و هر کس از دور مارو میدید فک میکرد از هم متنفریم
اروم بدون سر و صدا از پله ها رفتم پایین که دیدم چند تا برگه دستش بود رو گزاشت روی میز
و رفت سمت دستشویی فک کنم الان فکر میکرد که من خوابم برای همین رفته توی دستشویی
سریع رفتم سمت میز و به اون برگه ها نگاهی انداختم ولی یه جمله توجهمو جلب کرد
ادامه دارد...
پارت: ۱
امروز صبح از خواب که بیدار شدم صداهایی رو از پایین شنیدم کنار خودم رو که دیدم
فهمیدم جونگکوک پیشم نیست مثل همیشه صبح ها میرفت و شب ها دیر برمیگشت خونه
ما چند ماهه که باهم قرار میزاریم و فهمیدم که جونگکوک توی شرکت کار میکنه ولی
مشکوکه خب کی صبح ها زود میرفت سر کار و شب ها دیر برمیگشت خونه اونم ساعت
هشت و اینا نه ساعت یک شب برمیگشت
و این خیلی عجیب بود داشتم کم کم بهش
شک میکردم که چرا همیشه به این رفتاراش ادامه میداد و حتی ادرس شرکتش رو هم بهم
نمیگفت و از همه بدتر اسم شرکتش رو هم حتی نمیگفت و این برای رابطه ی ما افتضاح بود
ما حتی شب هم به زور همیدیگه رو میدیدیم و حتی فقط چند کلمه با هم حرف میزدیم
و هیچ حرف عاشقانه ای توی حرفامون نبود و هر کس از دور مارو میدید فک میکرد از هم متنفریم
اروم بدون سر و صدا از پله ها رفتم پایین که دیدم چند تا برگه دستش بود رو گزاشت روی میز
و رفت سمت دستشویی فک کنم الان فکر میکرد که من خوابم برای همین رفته توی دستشویی
سریع رفتم سمت میز و به اون برگه ها نگاهی انداختم ولی یه جمله توجهمو جلب کرد
ادامه دارد...
- ۴.۳k
- ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط