رمان

#رمان
#حمایت
#فالو#مافیا#مافیایی #عاشقانه
#پارت_79
آقای مافیا ♟🎲

تو شک بودم همه چیز برام عجیب بود
کی.... یعنی کی باعث و بانیش بود

تو همین فکرا بودم که یادم به رادمان افتاد
همش تقصیر اون بود با عصبانیت دستم و مشت کردم و به سمت در خروجی پا تند کردم


دستم که به دستگیره رفت صدای سوسن باعث شد سرجام وایسم

+آفاق... من.. من الان چیکار کنم

_ پففففف.... یه فکری میکنم فعلا باید حساب باعث و بانیش و برسم

از خونه خارج شدم که دیدم رادمان به ماشین تکیه داده وچشماش رو بسته
در حالی که صدام بخاطر بغضی

که تو گلوم بود میلرزید گفتم:

+ چ... چرااااا؟

چیزی نگفت

+ تو... تو میدونستی خانوادش باهاش موافق نیستن....
از کجا معلوم شاید مامانم اصلا نخواد

اروم چشماش و باز کرد و گفت:

_ مامان و خانواده سوسن و یه کاریش میشه کرد
تو بگو الان چیکار کنیم
موضوع ما راجب یه چیز دیگس


با بی رحمی تمام لب زدم:

+ سقطش کنید

_ پفففف کاشکی راضی میشد

+ منظور

_ سوسن میخواد نگهش داره

بی اختیار اشکی از چشمم چکید

+ م.. من..... اون و یه کاریش میکنم

_ فرض کن سوسن قبول کرد تو میخوای کجا این کارو انجام بدی میدونی تا سالم نبودنش ثابت نشه سقط نمیکنن
دیدگاه ها (۲)

# پارت چهارمکوثر : باشه خاله جان به هرحال داشتم میرفتمشهریار...

#پارت_80آقای مافیا♟🎲راست میگفت تا سالم نبودن جنین ثابت نمیشد...

بیااااااااا کامنتتتتتتتتتتت😎😎

#پارت_77آقای مافیا♟🎲تو راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد کم ک...

کیوت ولی خشن پارت ۷ا.ت در ذهنش :منم همونجا افتادم تو بغلش بع...

فیک شاهزاده من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط