پارت 80
#پارت_80
آقای مافیا♟🎲
راست میگفت تا سالم نبودن جنین ثابت نمیشد کاری نمیکردن
پس تنها یک راه میموند و این بود که با هم ازدواج کنن
به رادمان گفتم:
+ پس چاره ای جز ازدواج ندارید
پوزخندی زد و گفت:
+ دقیقا
ولی کی میخواد خانواده سوسن و راضی کنه
هه
و یهو مثل دیوونه ها زد زیر خنده معلوم بود
خنده عصبی بهش دست داده
چون رادمان ادمی نبود که تو شرایط سخت یهو بزنه زیر خنده
با اینکه میدونستم خنده عصبی بهش دست داده ولی با اخم بهش خیره شده بودم و بخاطر این رفتار زیر لب فقط فوش نثارش میکردم
کم کم اعصابم داشت خورد میشد
پس به سمتش رفتم و سیلی محکمی بهش زدم
که بلاخره دهنش و بست
و سرش و پایین انداخت و گفت:
_ میدونم..... میدونم اشتباه کردم
.... شرمندم واقعا شرمندم
+ الان شرمندگی چه فایده داره داری زندگی
خودتو رفیقم و به باد میدی احمق میفهمییییی
چیزی نگفت
روم و ازش برگردوندم و گفتم
+ نه... همش تقصیر منه اگه تو رو با سوسن اشنا نمیکردم الان تو این مخمصه نمیوفتادیم
و بعد سوار ماشین شدم
چند ثانیه بعد هم رادمان سوار ماشین شد و به سمت خونه راه افتادیم
توی راه زنگ سوسن زدم و ازش خواستم
اگه میتونه جلو خانوادش نشون نده حالش بده
و ببینه میتونه راضیشون کنه که رادمان قبولش کنن یا نه
با اینکه میدونستم خاله سخت گیرتر از اونیه که حرف سوسن و گوش بده
تو همین فکرا بودم که یهو رادمان ترمز کرد
و جلو خونه وایساد قبل از اینکه پیداشه بهش گفتم:
+ جلوی مامان با این قیافه ظاهر نشیا
میفهمه یه توریته و تا تتوی قضیه رو در نیاره ول کن نیست#رمان
#حمایت
#فالو#مافیا#مافیایی #عاشقانه
آقای مافیا♟🎲
راست میگفت تا سالم نبودن جنین ثابت نمیشد کاری نمیکردن
پس تنها یک راه میموند و این بود که با هم ازدواج کنن
به رادمان گفتم:
+ پس چاره ای جز ازدواج ندارید
پوزخندی زد و گفت:
+ دقیقا
ولی کی میخواد خانواده سوسن و راضی کنه
هه
و یهو مثل دیوونه ها زد زیر خنده معلوم بود
خنده عصبی بهش دست داده
چون رادمان ادمی نبود که تو شرایط سخت یهو بزنه زیر خنده
با اینکه میدونستم خنده عصبی بهش دست داده ولی با اخم بهش خیره شده بودم و بخاطر این رفتار زیر لب فقط فوش نثارش میکردم
کم کم اعصابم داشت خورد میشد
پس به سمتش رفتم و سیلی محکمی بهش زدم
که بلاخره دهنش و بست
و سرش و پایین انداخت و گفت:
_ میدونم..... میدونم اشتباه کردم
.... شرمندم واقعا شرمندم
+ الان شرمندگی چه فایده داره داری زندگی
خودتو رفیقم و به باد میدی احمق میفهمییییی
چیزی نگفت
روم و ازش برگردوندم و گفتم
+ نه... همش تقصیر منه اگه تو رو با سوسن اشنا نمیکردم الان تو این مخمصه نمیوفتادیم
و بعد سوار ماشین شدم
چند ثانیه بعد هم رادمان سوار ماشین شد و به سمت خونه راه افتادیم
توی راه زنگ سوسن زدم و ازش خواستم
اگه میتونه جلو خانوادش نشون نده حالش بده
و ببینه میتونه راضیشون کنه که رادمان قبولش کنن یا نه
با اینکه میدونستم خاله سخت گیرتر از اونیه که حرف سوسن و گوش بده
تو همین فکرا بودم که یهو رادمان ترمز کرد
و جلو خونه وایساد قبل از اینکه پیداشه بهش گفتم:
+ جلوی مامان با این قیافه ظاهر نشیا
میفهمه یه توریته و تا تتوی قضیه رو در نیاره ول کن نیست#رمان
#حمایت
#فالو#مافیا#مافیایی #عاشقانه
۲.۲k
۱۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.