اورا

🔹 #او_را ... (۷۱)





یه دفترچه ی شیک و خوشگل !

بازش کردم ...



خیلی خط قشنگی داشت !

خیلی تمیز و مرتب

و با نظم خاصی نوشته بود !

جوری که اولش فکر کردم یه دفتر شعره !!



ولی بعدش فهمیدم شعر نیست

یعنی تنها شعر نیست !

یه سری جملات

و نوشته ها

و لا به لاشون هم گاهی شعر !



از نوشته هاش سر درنمیاوردم

نمیفهمیدم یعنی چی !

یه جاهایی معذرت خواهی کرده بود

یه جاهایی تشکر کرده بود

بعضی جاها خواهش کرده بود



یه سری جملات که با خوندنشون گیج میشدم !!



💠 ادامه در وب #از_جنس_خاک :
az-jense-khak.blog.ir/post/رمان-او-را-قسمت-هفتاد-و-یکم/
دیدگاه ها (۱)

🔹 #او_را ... (۷۲)اخم کردم و تو چشماش زل زدم- به نظرت به من ...

💢 ولادت با سعادت امام علی (ع) بر شما مبارک باد.#ولادت#امام_...

🔹 #او_را ... (۷۰)اعصابم واقعا خورد شده بود !به مامان و بابا...

🔹 #او_را ... (۶۹)با صدای آلارم گوشی ،غلتی زدم و دستمو روی گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط