پارت ۱۶
پارت ۱۶
_________________________________________●
یونگی ویو
جاسوسی که به عمارت چانگ فرستاده بود من از حال و احوال ات و اوضاع عمارت جانگ ایل که الان شده مال چانگ مطلع میکرد من از همه چی حتی شکنجه الان ات و بالا کشیده شدن اموال ات به دست چانگ و آنا و نرفتن ات به مدرسه باخبر بودم ولی نمیتونستم این کارای چانگ رو یه بهونه محکم بگیرم تا ات رو از دستش دربیارم تا اینکه جاسوسی گفت چانگ بعد از اینکه اموال ات رو به اسم خودش کرده میخواد ات رو بکشه چون میگه ات به پرو پاش میپیچه حتی کشتن ات رو قرار بود جاسوس منو خود چانگ انجام بدن
(چانگ فک میکنه جاسوس یونگی از افراد با وفادارشه)
به خاطر همین گفتم که من میخوام دختری با این نشانی ها بخرم به جکسون(اسم جاسوسه)هم گفتم چانگ رو از کشتم ات منصرف کنه و با این دلایلی که چون اگه بفروشتش
پوله خوبی به دستش میاد و هم از شر ات خلاص میشه و از اونجایی که چانگ آدم پول دوستی بود قبول کرده بود ولی گفته بود ات رو میخواد به کسی بفروشه که ات رو اذیت کنه و نسبت بهش سخت گیر باشه چون چانگ عاشق زجر کشیدن ات هستش
پسمن یه کار دیگه هم بعد از خریداری ات دارم باید یه نقشی بازی کنم که انگار دارم ات رو اذیت میکنم
همینجور تو فکرام غرق بودم تا اینکه تصمیم گرفتم از فکرام در بیام و اینو هم عملی کردم به ات نگاهی انداختم که داشت از شیشه های ماشین بیرون منظره رو تماشا میکرد البته با قیافه ای پوکر
میگن که ات بعد مرگ پدرش تبدیل به همچین آدمی شده واقعا زندگی دوتامون هم خیلی تلخ و شبیه به همه
بعد چند مین ماشین وارد عمارت شد و توقف کرد
بادیگاردم اومد درو واسمون وا کرد پاشدم و اول من لز تو ون اومدم بیرون بعدم ات
_دنبالم بیا(خطاب به ات) شروع کرد به قدم گذاشتم به سمت در ورودی عمارتش
+پشت سر یونگی آروم میره
یونگی درو وا میکنه و میره داخل خونه و ات هم
پشت سرش داخل میشه وخونه ای میبینه که شیش برابر خونه خودشون بود دهنش وا مونده بود کمی جلو تر خدمتکارایی میبینه که گویا مشغول تمیز کاری بودن بع یونگی ادای احترام میکنن
ات هم پشت سر یونگی یه سلام آرومی به خدمتکارا میکنه و به راهش آدمه میده
یونگی ات رو به آشپزخونه میبره و با ایستادن یونگی ات هم می ایسته
_اجوما
£بله اقا(علامت اجوما)
_این همون خدمتکاره جدیدس (اشاره به ات) اسمش ات هستش
£بله(لبخند گرم)خوبی دخترم(روبه ات)
+...
£وااا ببخشید آقا ولی این دختره لاله تفلک
_نع فقط بهش گفتم تا من نگفتم حرف نزنه
£آها خب میشه این قانونو به بزرگی خودتون نادیده بگیرین
_باشه ولی یادت باشه با کی چطوری رفتار کنی فهمیدی اربابتم پع بهتره با ادب باشی
+چشم
_ههم خب من میرم تو اتاقم تو هم بهش باد بده کارش به عنوان یه خدمتکار چیه و ات واسه شام خبرم کن
_________________________________________●
یونگی ویو
جاسوسی که به عمارت چانگ فرستاده بود من از حال و احوال ات و اوضاع عمارت جانگ ایل که الان شده مال چانگ مطلع میکرد من از همه چی حتی شکنجه الان ات و بالا کشیده شدن اموال ات به دست چانگ و آنا و نرفتن ات به مدرسه باخبر بودم ولی نمیتونستم این کارای چانگ رو یه بهونه محکم بگیرم تا ات رو از دستش دربیارم تا اینکه جاسوسی گفت چانگ بعد از اینکه اموال ات رو به اسم خودش کرده میخواد ات رو بکشه چون میگه ات به پرو پاش میپیچه حتی کشتن ات رو قرار بود جاسوس منو خود چانگ انجام بدن
(چانگ فک میکنه جاسوس یونگی از افراد با وفادارشه)
به خاطر همین گفتم که من میخوام دختری با این نشانی ها بخرم به جکسون(اسم جاسوسه)هم گفتم چانگ رو از کشتم ات منصرف کنه و با این دلایلی که چون اگه بفروشتش
پوله خوبی به دستش میاد و هم از شر ات خلاص میشه و از اونجایی که چانگ آدم پول دوستی بود قبول کرده بود ولی گفته بود ات رو میخواد به کسی بفروشه که ات رو اذیت کنه و نسبت بهش سخت گیر باشه چون چانگ عاشق زجر کشیدن ات هستش
پسمن یه کار دیگه هم بعد از خریداری ات دارم باید یه نقشی بازی کنم که انگار دارم ات رو اذیت میکنم
همینجور تو فکرام غرق بودم تا اینکه تصمیم گرفتم از فکرام در بیام و اینو هم عملی کردم به ات نگاهی انداختم که داشت از شیشه های ماشین بیرون منظره رو تماشا میکرد البته با قیافه ای پوکر
میگن که ات بعد مرگ پدرش تبدیل به همچین آدمی شده واقعا زندگی دوتامون هم خیلی تلخ و شبیه به همه
بعد چند مین ماشین وارد عمارت شد و توقف کرد
بادیگاردم اومد درو واسمون وا کرد پاشدم و اول من لز تو ون اومدم بیرون بعدم ات
_دنبالم بیا(خطاب به ات) شروع کرد به قدم گذاشتم به سمت در ورودی عمارتش
+پشت سر یونگی آروم میره
یونگی درو وا میکنه و میره داخل خونه و ات هم
پشت سرش داخل میشه وخونه ای میبینه که شیش برابر خونه خودشون بود دهنش وا مونده بود کمی جلو تر خدمتکارایی میبینه که گویا مشغول تمیز کاری بودن بع یونگی ادای احترام میکنن
ات هم پشت سر یونگی یه سلام آرومی به خدمتکارا میکنه و به راهش آدمه میده
یونگی ات رو به آشپزخونه میبره و با ایستادن یونگی ات هم می ایسته
_اجوما
£بله اقا(علامت اجوما)
_این همون خدمتکاره جدیدس (اشاره به ات) اسمش ات هستش
£بله(لبخند گرم)خوبی دخترم(روبه ات)
+...
£وااا ببخشید آقا ولی این دختره لاله تفلک
_نع فقط بهش گفتم تا من نگفتم حرف نزنه
£آها خب میشه این قانونو به بزرگی خودتون نادیده بگیرین
_باشه ولی یادت باشه با کی چطوری رفتار کنی فهمیدی اربابتم پع بهتره با ادب باشی
+چشم
_ههم خب من میرم تو اتاقم تو هم بهش باد بده کارش به عنوان یه خدمتکار چیه و ات واسه شام خبرم کن
۶.۱k
۲۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.