پارت ۱۸
پارت ۱۸
ات ویو
رفتم بالا و رفتم تو اتاقم یه جای کوچیکی بود یه دونه تخت چوبی داشت که گوشه اتاق کنار دیواری گذاشته بودن که یدونه پنجره داشت که نور نارنجی غروب خورشید ازش به اتاق می تابید بعدم یکم اونورتر از تخت یه یه میز چوبی بود که با یه آینه همراه بود هی جای بدی نبود واسه یه خدمتکار:)
از ورانداز کردن اتاق دست کشیدم رفتم لباس خدمتکارینو که رو تخت گذاشته بودم رو برداشتم
لباسمو تعویض کردم و لباس مجلسی خودمو به آویزی که واسه لباس خدمتکاری بود زدمو گذاشتمش رو تخت بعد رفتم تو سرویس بهداشتی که تو اتاق بود ارایشمو پاک کردم البته باهزار جور دردسر و
بعد از کارای لازمو اومدم بیرون موهامو یکم درست کردم و از اتاقم خارج شدم
رفتم پایین و آجوما با دیدین من شروع به کار کرد
پرش زمانی به ساعت ۸:۳۰
ات ویو
غذا ها آماده شده بود و آجوما بهم گفته بود که فردا قراره همین غذا هارو براش بپزم تا ببینه یاد گرفتم یا نه!!
آجوما بهم گفت که برم به کمکش تا میز غذا رو بچینه من رفتم کمکش با آجوما باهم و البته با یه دختر دیگه به اسم هانیول که همش یا بانگاهش یا با حرفاش منو اذیت میکرد میز رو چیدیم آجوما بهم گفت که بهش محل ندم و اصن حرفاشو به دل نگیرم چون تازه واردم اذیتم میکنن و بعد از کمی مدت که بهم عادت کنن باهام خوش رفتار میشن ولی من فک نکنم که این اتفاق بیفته والا دختره هانیول یه جوری نگام میکنه که انگار باهاش پدر کشتگی دادم تازه اجوما گفت هانیول هم مث من تازه وارده و فقط پنج روزه که اومده ولی
یه جور خودشو میگیره که انگار مین یونگی رو زاییده و این عمارت واسه خودشه
حتی با اجوما هم که از همه خدمتکارا تو این عمارت بزرگترا با گستاخی رفتار میکنه دختره چش سفید
وقتی چیدن میز غذا رو تموم کردیم ساعت شده بود ۸:۵۰ شب اجوما بهم گفت
£ات
+بله اجوما
£برو ارباب رو واسه صرف غذا دعوت کن راستی یادت باشه وقتی رفتی ارباب رو واسه شام دعوت کنی زود تر از ایشون برنگرد پایین وایسا ارباب آماده بشن بعد درو واسشون وا کن و بزار اول ایشون بیات بعد تو
+اوهوم چشم
ات ویو رفت بالا و در اتاق ارباب رو زدم
_بیا تو
+وقتی درو باز کردم و وارد اتاق شدم ...
#بی تی اس
#فیک_شوگا
#مین یونگی
ات ویو
رفتم بالا و رفتم تو اتاقم یه جای کوچیکی بود یه دونه تخت چوبی داشت که گوشه اتاق کنار دیواری گذاشته بودن که یدونه پنجره داشت که نور نارنجی غروب خورشید ازش به اتاق می تابید بعدم یکم اونورتر از تخت یه یه میز چوبی بود که با یه آینه همراه بود هی جای بدی نبود واسه یه خدمتکار:)
از ورانداز کردن اتاق دست کشیدم رفتم لباس خدمتکارینو که رو تخت گذاشته بودم رو برداشتم
لباسمو تعویض کردم و لباس مجلسی خودمو به آویزی که واسه لباس خدمتکاری بود زدمو گذاشتمش رو تخت بعد رفتم تو سرویس بهداشتی که تو اتاق بود ارایشمو پاک کردم البته باهزار جور دردسر و
بعد از کارای لازمو اومدم بیرون موهامو یکم درست کردم و از اتاقم خارج شدم
رفتم پایین و آجوما با دیدین من شروع به کار کرد
پرش زمانی به ساعت ۸:۳۰
ات ویو
غذا ها آماده شده بود و آجوما بهم گفته بود که فردا قراره همین غذا هارو براش بپزم تا ببینه یاد گرفتم یا نه!!
آجوما بهم گفت که برم به کمکش تا میز غذا رو بچینه من رفتم کمکش با آجوما باهم و البته با یه دختر دیگه به اسم هانیول که همش یا بانگاهش یا با حرفاش منو اذیت میکرد میز رو چیدیم آجوما بهم گفت که بهش محل ندم و اصن حرفاشو به دل نگیرم چون تازه واردم اذیتم میکنن و بعد از کمی مدت که بهم عادت کنن باهام خوش رفتار میشن ولی من فک نکنم که این اتفاق بیفته والا دختره هانیول یه جوری نگام میکنه که انگار باهاش پدر کشتگی دادم تازه اجوما گفت هانیول هم مث من تازه وارده و فقط پنج روزه که اومده ولی
یه جور خودشو میگیره که انگار مین یونگی رو زاییده و این عمارت واسه خودشه
حتی با اجوما هم که از همه خدمتکارا تو این عمارت بزرگترا با گستاخی رفتار میکنه دختره چش سفید
وقتی چیدن میز غذا رو تموم کردیم ساعت شده بود ۸:۵۰ شب اجوما بهم گفت
£ات
+بله اجوما
£برو ارباب رو واسه صرف غذا دعوت کن راستی یادت باشه وقتی رفتی ارباب رو واسه شام دعوت کنی زود تر از ایشون برنگرد پایین وایسا ارباب آماده بشن بعد درو واسشون وا کن و بزار اول ایشون بیات بعد تو
+اوهوم چشم
ات ویو رفت بالا و در اتاق ارباب رو زدم
_بیا تو
+وقتی درو باز کردم و وارد اتاق شدم ...
#بی تی اس
#فیک_شوگا
#مین یونگی
۷.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.