جدایی باور نکردنی
جدایی باور نکردنی
#پارت۲۹
"ویو جونگکوک "
خانوم زنگ زدگفت که زود برم دنبالش واسه همین زود کتم و برداشتم وسوار ماشینم شدم
جونگکوک:خانوم
ا/ت:زود باش منو ببر یه جایی که کیم تهیونگ نتونه پیدام کنه
جونگکوک: چی ؟
ا/ت:زود باش
جایی نمیشناستم واسه همین خانوم رو بردم خونه خودم
ا/ت:اینجا خونه ته ...فکر کردم گفتی با خانوادت زندگی مي کنی
جونگکوک: بله ...خب یه چند ماهی میشه دیگه خونه نمیرم ببخشید کمی بهم ریخت هست
ا/ت:اشکالی نداره ولی به تهیونگ نمیگی من اینجام فهمیدی
جونگکوک: ولی چرا خانوم به ارباب چیزی نگم ایشون همسرتون هستن
ا/ت:لازم نیست تو نگو فهمیدی ؟
جونگکوک: بله
"ویو صبح از نظر تهیونگ "
ازخواب بیدار شدم بایه سر درد شدید ،کسی تو اتاق نبود رفتم بیرون
تهیونگ: آجوما میدونی ا/ت کجاست؟
آجوما:نه قربان من خبر ندارم
تهیونگ: پس این کجاست(عصبانی )
کل خونه رو گشتم ولی از ا/ت خبری نبود به گوشیش چند بارزنگ زدم ولی کسی جواب نداد
تهیونگ: دختره ی هرزه فرار کرده
تهیونگ: یی جونگ به همه بگید که دنبال ا/ت بگردن هر کی پیداش کنه بهش پاداش میدم
"ویو ا/ت "
الان یه هفته بود که...
ادامه دارد
#پارت۲۹
"ویو جونگکوک "
خانوم زنگ زدگفت که زود برم دنبالش واسه همین زود کتم و برداشتم وسوار ماشینم شدم
جونگکوک:خانوم
ا/ت:زود باش منو ببر یه جایی که کیم تهیونگ نتونه پیدام کنه
جونگکوک: چی ؟
ا/ت:زود باش
جایی نمیشناستم واسه همین خانوم رو بردم خونه خودم
ا/ت:اینجا خونه ته ...فکر کردم گفتی با خانوادت زندگی مي کنی
جونگکوک: بله ...خب یه چند ماهی میشه دیگه خونه نمیرم ببخشید کمی بهم ریخت هست
ا/ت:اشکالی نداره ولی به تهیونگ نمیگی من اینجام فهمیدی
جونگکوک: ولی چرا خانوم به ارباب چیزی نگم ایشون همسرتون هستن
ا/ت:لازم نیست تو نگو فهمیدی ؟
جونگکوک: بله
"ویو صبح از نظر تهیونگ "
ازخواب بیدار شدم بایه سر درد شدید ،کسی تو اتاق نبود رفتم بیرون
تهیونگ: آجوما میدونی ا/ت کجاست؟
آجوما:نه قربان من خبر ندارم
تهیونگ: پس این کجاست(عصبانی )
کل خونه رو گشتم ولی از ا/ت خبری نبود به گوشیش چند بارزنگ زدم ولی کسی جواب نداد
تهیونگ: دختره ی هرزه فرار کرده
تهیونگ: یی جونگ به همه بگید که دنبال ا/ت بگردن هر کی پیداش کنه بهش پاداش میدم
"ویو ا/ت "
الان یه هفته بود که...
ادامه دارد
۱۱.۴k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.