❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل

ازش جدا شدم: وقتی تو داشتی میرقصیدی مگه کسی به چشم می اومد؟
تهیونگ اخم جذابی کرد: هی با زنم لاس نزن.
بعد مالکانه دستش رو دور کمر والری انداخت: خیلی روش حساسم.
دندون قروچه ای کردم: دیر اومدی و میخوای زود صاحبش بشی؟ هه... اون زمانی که بهت نیاز داشت کدوم گوری بودی؟
تهیونگ اخم کرد و والری با نگرانی دستش رو روی بازوم گذاشت: اروم باش هیون، تهیونگ فقط خیلی دوسم داره همین.
نفسم رو دادم بیرون: برام مهم نیست.
به چشمای براق ابیش نگاه کردم: امیدوارم خوشبخت بشی، همیشه رو من حساب کن.
لبخند زد: ممنونم که هستی.
من: خیله خب دیگه میرم.
والری: اما من میخواستمـ...
نزاشتم حرفش رو کامل کنه و بی توجه به سیترا که تو بغل کوک لم داده بود و زهر دار نگاهم میکرد از سالن زدم بیرون.
..... ادامه دارد.....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
دیدگاه ها (۹)

❌ اصکی ممنوع ❌

❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل

❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل

❌ اصکی ممنوع ❌

"𝙼𝙰𝙵𝙸𝙰 𝚆𝙰𝙸𝙵""𝙿𝙰𝚁𝚃_𝟼"تهیونگ ــــ خب مثل اینکه نازکشی ادامه دا...

پارت : ۱۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط