❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل
و درنهایت والری زن تهیونگ شده بود، مردی که بعد از انتقام گرفتن از پدربزرگ و عموش صاحب امپراطوری بزرگ کیم شده بود و قدرت مافیایی اول کره به حساب می اومد!
بهترین وولف گرل های عمارت با بدترین و خطرناک ترین مردای دنیا جفت شده بودن و این شدیدا ازارم میداد.
بار دیگه با صدای جیغ جمعیت از جا پریدم و دیدم وسط پیست رقص تهیونگ داره والری رو تو بغلش میچرخونه.
لبخند محوی زدم.
اینکه والری داشت اینجوری لبخند میزد یه دنیا ارزش داشت.
نباید خودم رو برای اتفاق های بدی که احتمالا هیچ وقت نمی افتادن ازار میدادم.
ویسکیمو برداشتم و تا خواستم کمی ازش بخورم با صدای جونگ به خودم اومدم: هیونا.
به چشمای مشکیش نگاه کردم: جونگ؟ تو نباید پیش مادرت باشی؟
با پام چسبید و درحالی که سعی میکرد مظلوم و بیگناه به نظر برسه گفت: میشه منو ببری پیش زن عمو سیترا؟
سیترا رابطه خوبی با جونگ نداشت. به عقیده اون جونگ خیلی لوس بار اومده بود و همه بجز ایو و یونگی موافق بودن.
تا خواستم دهن باز کنم با صدای بم یونگی متوقف شدم: محض رضای فاک بچه، فقط یه جا اروم بگیر چرا انقدر باید دنبالت باشم؟
جونگ زبونش رو دراورد: اپا دیگه پیر شدی، موهات سفیده!
لب گزیدم تا نخندم و یونگی نگاه پوکری به جونگ انداخت: بعضی وقتا شک میکنم تو بچه من و ایو باشی!
جونگ با بدجنسی گفت: یعنی تو اوما رو بفاک ندادی؟
چشمام گرد شد و با حیرت به یونگی نگاه کردم.
یونگی اخم کرد و نفسش رو داد بیرون: فاک بهت جونگ، دیگه حق نداری با عموی منحرفت بگردی مفهمومه؟
جونگ: اون الان پدرزنمه!
تحملم تموم شد و زدم زیر خنده: یونگی بهتره تو تربیتش بیشتر سخت گیری کنی.
یونگی چشم غره ای بهم رفت و درحالی که جونگ رو دنبال خودش میکشید گفت: حسابتو بعدا میرسم!
سرم رو تکون دادم و مشغول خوردن ویسکیم شدم.
تقریبا همه کله گنده های مافیا تو این جشن حضور داشتن.
کمی بعد، وقتی مراسم تموم شد و مهمونا کم کم رفتن، به والری نزدیک شدم: امشب مثل یه یاقوت میدرخشی.
لبخند زد و بغلم کرد: تو هم خیلی جذاب شدی هیون، چرا نرقصیدی؟
..... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.