❌ اصکی ممنوع ❌ ادامه پارت قبل
از پله های بار بالا رفتیم و رسیدیم به یه سالن بزرگ که چندتا در داشت.
اخم کردم: منو اوردی اتاقای وی ای پی ترتیبت رو بدم؟ متاسفم اما هرچقدرم خوشگل باشی من گی نیستم!
خندید: اه تو خیلی شوخی مستر هیون.
چشمکی زد و دری رو با کلید باز کرد.
با اخم وارد شدم و با دیدن سالن بزرگی که میشد گفت تقریبا یه بار دیگه است تعجب کردم! حقیقتا نمیدونستم یه بار دیگه هم بالای این بار وجود داره! همیشه فکر میکردم پشت اون درا اتاقایی برای رابطه های یه شبه است.
یونجون: اینجا میتونی یکم شرط بندی کنی و حواستو از چیزایی که اعصابت رو بهم ریختن پرت کنی.
با تردید وارد سالن شدم.
جمعیت کمتری داشت و لباساشون نشون میداد افراد ویژه ای هستن.
قبل از اینکه به خودم بیام یونجون به سمت چندتا مرد رفت: اقایون، راه رو برای تنها مرد گنگ بلک وولف باز کنین!
تقریبا همه نگاه ها به من خیره شد و من همین الان هم میدونستم خبر حضورم تو شرطبندی فردا همه جا پخش میشه و توسط سیترا بفاک میرم!
گلومو صاف کردم: علاقه ای به بازی ندارم.
مرد چاقی که کله طاس داشت پوزخند زد: شاید چون انگیزه نداری!
اخم کردم: منظورت چیه؟
یونجون: اه چیز مهمی نیست، اگه بازی نمیکنی بهتره از چیزای دیگه لذت ببری.
تا خواستم دهن باز کنم، لامپای استیج روشن شد و دختر قدبلندی با لباس باز و مشکی روی صحنه اومد!
با دیدنش تنها چیزی که از دهنم خارج شد'یا مسیح' بود!
اهنگ بیس داری شروع شد و دختر با ریتم اهنگ شروع به لرزوندن بدنش کرد!
اب دهنم رو قورت دادم.
بدن سفید بلوریش با موهای سفیدش بدجوری هارمونی داشت و از همین جا هم میتونستم برق چشمای رنگیشو ببینم!
یه رقص خواص و هات انجام میداد و با اینکه نمیدونستم اسم رقصش چیه شیفتش شده بودم.
چهره دختر معلوم نبود و پشت یه روبند پولک دوزی شده پنهان شده بود، بنابراین فقط چشمای وحشیش قابل روئیت بودن.
هرچقدر که بیشتر میگذشت قلبم تندتر میزد و بدنم داغ تر میشد!
تا حالا هیچ رقاصه ای نتونسته بود نظرمو جلب کنه اما...
ـــ زیباست مگه نه؟
به یونجون که با تحسین به دختر نگاه میکرد گفتم: داره کجایی میرقصه؟
یونجون: اصالتا روسیه اما رقصش عربیه.
اخیرا عرب ها مشکلات زیادی تو قاچاق اسلحه برامون ایجاد کرده بودن.
.... ادامه دارد ....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
اخم کردم: منو اوردی اتاقای وی ای پی ترتیبت رو بدم؟ متاسفم اما هرچقدرم خوشگل باشی من گی نیستم!
خندید: اه تو خیلی شوخی مستر هیون.
چشمکی زد و دری رو با کلید باز کرد.
با اخم وارد شدم و با دیدن سالن بزرگی که میشد گفت تقریبا یه بار دیگه است تعجب کردم! حقیقتا نمیدونستم یه بار دیگه هم بالای این بار وجود داره! همیشه فکر میکردم پشت اون درا اتاقایی برای رابطه های یه شبه است.
یونجون: اینجا میتونی یکم شرط بندی کنی و حواستو از چیزایی که اعصابت رو بهم ریختن پرت کنی.
با تردید وارد سالن شدم.
جمعیت کمتری داشت و لباساشون نشون میداد افراد ویژه ای هستن.
قبل از اینکه به خودم بیام یونجون به سمت چندتا مرد رفت: اقایون، راه رو برای تنها مرد گنگ بلک وولف باز کنین!
تقریبا همه نگاه ها به من خیره شد و من همین الان هم میدونستم خبر حضورم تو شرطبندی فردا همه جا پخش میشه و توسط سیترا بفاک میرم!
گلومو صاف کردم: علاقه ای به بازی ندارم.
مرد چاقی که کله طاس داشت پوزخند زد: شاید چون انگیزه نداری!
اخم کردم: منظورت چیه؟
یونجون: اه چیز مهمی نیست، اگه بازی نمیکنی بهتره از چیزای دیگه لذت ببری.
تا خواستم دهن باز کنم، لامپای استیج روشن شد و دختر قدبلندی با لباس باز و مشکی روی صحنه اومد!
با دیدنش تنها چیزی که از دهنم خارج شد'یا مسیح' بود!
اهنگ بیس داری شروع شد و دختر با ریتم اهنگ شروع به لرزوندن بدنش کرد!
اب دهنم رو قورت دادم.
بدن سفید بلوریش با موهای سفیدش بدجوری هارمونی داشت و از همین جا هم میتونستم برق چشمای رنگیشو ببینم!
یه رقص خواص و هات انجام میداد و با اینکه نمیدونستم اسم رقصش چیه شیفتش شده بودم.
چهره دختر معلوم نبود و پشت یه روبند پولک دوزی شده پنهان شده بود، بنابراین فقط چشمای وحشیش قابل روئیت بودن.
هرچقدر که بیشتر میگذشت قلبم تندتر میزد و بدنم داغ تر میشد!
تا حالا هیچ رقاصه ای نتونسته بود نظرمو جلب کنه اما...
ـــ زیباست مگه نه؟
به یونجون که با تحسین به دختر نگاه میکرد گفتم: داره کجایی میرقصه؟
یونجون: اصالتا روسیه اما رقصش عربیه.
اخیرا عرب ها مشکلات زیادی تو قاچاق اسلحه برامون ایجاد کرده بودن.
.... ادامه دارد ....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۴.۳k
۱۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.