'عشق آغشته به خون '
'عشق آغشته به خون '
P⁵²
_____
جینآئه
_____
دو پله باقی مونده رو بالا رفتم و درست روبروش ایستادم دستم رو روی زخمش آهسته کشیدم و با حالت نگرانی گفتم
جینآئه:داشتی چیکار میکردی که اینجوری شد؟!
دستم رو گرفت و پایین آورد و بوسه روش زد
تهیونگ:با بابام دعوام شد اونم که اعصاب نداره،پارچ آب رو به سمتم پرت کرد.
جینآئه:تو چرا مواظب خودت نیستی!
تهیونگ:اگه مواظبم نبودم پارچ درست میخورد به کلهم.
پوکر نگاش کردم و گفتم
جینآئه:از این بعد حق نداری به خودت آسیب برسونی
تهیونگ:چشم خوشگل من
جینآئه:الانم برو پایین همه منتظرته
تهیونگ:تو نمیای؟
جینآئه:میخوای برم و همه نقشه رو به فنا بدم،اینو که نمیخوای مگه نه
تهیونگ:نه،راستش جان رفت!
جینآئه:آره چند ساعتی میشه،فکر میکنی میشه چیزی پیدا کرد؟
تهیونگ:فقط امیدوارم
جینآئه:امیدوارم
چند لحظه تو سکوت خیره هم شدیم،کاش میشد تا آخرین ثانیه از عمرم به چشماش نگاه کنم،در سکوت هم بزاریم دلهامون باهم حرف بزنند،کاش میشد هر شب با نگاه به چشمانش چشمام رو ببندم و هر صبح با نوازشش باز کنم،کاش!آره کاش همه اینا ممکن بود،کاش هیچکی به امید رویا دیدن نمیخوابید کاش میشد تو دنیا واقعی زمانیکه چشمامون همه چیز رو میبينه رویا دید،ای کاش!
تهیونگ:جینآئه،نگرانم،دل شوره دارم،فک میکنم قرار نیست خوب پیش بره!
نفس عمیق کشیدم تا بیتونم حداقل این همه درد رو هضم کنم.
جینآئه:منمنگرانم بهقدر خیلی زیاد،شاید مسخره باشه،ما دستو تنها وارد یه بازی بزرگ که پایانش فقط مرگ یکی از ماهارو رقم میزنه شدیم،هیچ راه برگشتی نیست،پس نامعلوم میریم به جلو،پایانش هرچه که بود حتی اگه شکست بخوریم بهتر از اینه که بعدا پشیمون بشیم.
میخواست چیزی بگه اما صداهای که از راهرو طبقه پایین ميومد مانع صحبتمون شد.
جینآئه:الان برو،نمیخوام کسی بهمون شک کنه،بعدا حرف میزنیم
تهیونگ:باشه.
کنار ایستادم تا تهیونگ بیتونه از کنارم رد بشه،با هربار چشم تو چشم شدن باهاش انگار در درونم گُلِ شکوفه میکرد.
بیشتر از ۵ دقیقه بود که همونجا ایستاده بودم،نمیخواستم سریعاً برم پایین چون ممکن بود یکی بهم شک کنه.
_______
میزشام،به طرز خارقالعادهای چیده شده بود،درسته ایده آیماه بود اما میتونم بدون دروغِ بگم که ایدههاش شبیه خودش نیست.
غلط املایی بود معذرت 🤍🎀
بدو بیا پارت بعد
اما قبل اون اینو لایک و یه کامنت خوشگل واسم بزارم💗😚
P⁵²
_____
جینآئه
_____
دو پله باقی مونده رو بالا رفتم و درست روبروش ایستادم دستم رو روی زخمش آهسته کشیدم و با حالت نگرانی گفتم
جینآئه:داشتی چیکار میکردی که اینجوری شد؟!
دستم رو گرفت و پایین آورد و بوسه روش زد
تهیونگ:با بابام دعوام شد اونم که اعصاب نداره،پارچ آب رو به سمتم پرت کرد.
جینآئه:تو چرا مواظب خودت نیستی!
تهیونگ:اگه مواظبم نبودم پارچ درست میخورد به کلهم.
پوکر نگاش کردم و گفتم
جینآئه:از این بعد حق نداری به خودت آسیب برسونی
تهیونگ:چشم خوشگل من
جینآئه:الانم برو پایین همه منتظرته
تهیونگ:تو نمیای؟
جینآئه:میخوای برم و همه نقشه رو به فنا بدم،اینو که نمیخوای مگه نه
تهیونگ:نه،راستش جان رفت!
جینآئه:آره چند ساعتی میشه،فکر میکنی میشه چیزی پیدا کرد؟
تهیونگ:فقط امیدوارم
جینآئه:امیدوارم
چند لحظه تو سکوت خیره هم شدیم،کاش میشد تا آخرین ثانیه از عمرم به چشماش نگاه کنم،در سکوت هم بزاریم دلهامون باهم حرف بزنند،کاش میشد هر شب با نگاه به چشمانش چشمام رو ببندم و هر صبح با نوازشش باز کنم،کاش!آره کاش همه اینا ممکن بود،کاش هیچکی به امید رویا دیدن نمیخوابید کاش میشد تو دنیا واقعی زمانیکه چشمامون همه چیز رو میبينه رویا دید،ای کاش!
تهیونگ:جینآئه،نگرانم،دل شوره دارم،فک میکنم قرار نیست خوب پیش بره!
نفس عمیق کشیدم تا بیتونم حداقل این همه درد رو هضم کنم.
جینآئه:منمنگرانم بهقدر خیلی زیاد،شاید مسخره باشه،ما دستو تنها وارد یه بازی بزرگ که پایانش فقط مرگ یکی از ماهارو رقم میزنه شدیم،هیچ راه برگشتی نیست،پس نامعلوم میریم به جلو،پایانش هرچه که بود حتی اگه شکست بخوریم بهتر از اینه که بعدا پشیمون بشیم.
میخواست چیزی بگه اما صداهای که از راهرو طبقه پایین ميومد مانع صحبتمون شد.
جینآئه:الان برو،نمیخوام کسی بهمون شک کنه،بعدا حرف میزنیم
تهیونگ:باشه.
کنار ایستادم تا تهیونگ بیتونه از کنارم رد بشه،با هربار چشم تو چشم شدن باهاش انگار در درونم گُلِ شکوفه میکرد.
بیشتر از ۵ دقیقه بود که همونجا ایستاده بودم،نمیخواستم سریعاً برم پایین چون ممکن بود یکی بهم شک کنه.
_______
میزشام،به طرز خارقالعادهای چیده شده بود،درسته ایده آیماه بود اما میتونم بدون دروغِ بگم که ایدههاش شبیه خودش نیست.
غلط املایی بود معذرت 🤍🎀
بدو بیا پارت بعد
اما قبل اون اینو لایک و یه کامنت خوشگل واسم بزارم💗😚
۴.۷k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.