اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۵۳
(ویو نابی)
ما دوتا موندیم که تصمیم گرفتیم بریم یکم بگردیم......
همراه هیونگ سو اول به شهر بازی رفتیم بعدش به خرید.....
هر جایی که فکرش می کردیم خوش می گذره رفتیم نزدیک غروب بود دیگه
خسته شدم..
نابی: بریم خونه خسته شدم
هیونگ سو: چرا بیا بریم بار
نابی: هوم..... ولی فردا شب بریم من خسته ام
هیونگ سو: اوکی..... ولی قول دادیا
نابی: قول
برگشتیم خونه هیونگ سو همونجا روی مبل دراز شد وسط پذیرایی.....
رفتم داخل اتاقم وسایلی که خریدم گذاشتم دوش گرفتم و لباس راحتی پوشیدم
اومدم پایین هیونگ سو هنوز روی مبل دراز بود سرش داخل گوشیش بود .....
داخل آشپزخونه یک لیوان آب برداشتم خوردم اومدم نشستم روی.......
مبل هیونگ سو نگاهش افتاد به من و عین بچه لوس غر زد .....
هیونگ سو: گشنم
نابی: برو یک چیزی بخور
عین بچه لوسا می مونه
هیونگ سو: برام غذا درست کن
نابی: خودت درست کن
خودش مظلوم کرد و....
هیونگ سو: لطفاً نابی
نابی : باشه
رفتم داخل آشپزخونه شروع کردم به پختن مندو بعد از ۳۰ مین حاضر شد
براش حاضر کردم دادم دستش
هیونگ سو: ممنون.... خوشگله
نابی: .....................
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.