حرفی بزن ستاره ی دنباله دار من

حرفی بزن ستاره ی دنباله دار من
گاهی بپرس از من و از کار و بار من
نزدیک تر بیا، بچش از دست پخت خود
با اشک ها یکی شده شام و نهار من
حرف از من و تو نیست که از ما فراتر است
این نُت نوشته های پر از زار زارِ من
از دور تر بگو و به من هدیه ای بده
پیوسته می روند همه از کنار من
حتی اگر برای گُذَر، لحظه ای بزن
یک سر به ایستگاه پُر از انتظار من
خوابم گرفته این دم آخر، بگو کسی
کاری دگر نداشته باشدبه کار من
دیدگاه ها (۵)

ای که جان در آستینم داشتی      چون چنین بارِ غمت انباشتی   ...

وقتی که چشمانت غزل گفتند خندیدمبا آن نگاه آتشینت سخت جنگیدم ...

تقدیر دارد میکند بازی در این شعر آن دست پشت پرده را، ای یار ...

‍ ز من دوری تو را از دل صدا کردمغمت را بانم اشکی به چشمم آشن...

این آقای "" یاسر جبرائیلی "" بچه انقلابی و خوبی هستنا ولی با...

عشق در مشروب 🍷

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط