بلا:پشمک...من پیاده میشم یکم نیاز دارم تنها باشم
بلا:پشمک...من پیاده میشم یکم نیاز دارم تنها باشم
میساکی:اوکی ولی مواظب خودت باش....هوا تاریکه
بلا:اوکی
از نگاهش و طرز حرف زدنش فهمیدم درک کرده برا همین از ون پیاده شدم و از پیاده رو شروع کردم پیاده روی...
ی سری وقتا دلت خیلی گرفته است...بیحالی و تو خودتی و ی اهنگ غمگین حالتو درک کنه و بعضیاشونم حالتو توصیف کنه
بعضیا نیاز دارن یکی پیششون باشه بغلشون کنه و دلداریشون بده یا تو بغلش گریه کنن...
بعضیا فقط میخوان تنها باشن و تنهایی باشه که اونا رو بغل کنه و حالشونو درک کنه
این افراد واقعا نیاز دارن یکی پیششون باشه چه خودشون بخوان چه نه مهم نیست کی باشه...دوست...برادر...خواهر...معشوقه ...مادر یا پدر
کسی باشه اونا رو در آغوش بگیره و بهشون بگه" هرچقدر میخوای داد بزن،گریه کن و خودتو خالی کن...همیشه برای شنیدنت آماده ام...ماه کوچولوی من"
کسانیکه همچین افرادی دارن واقعا خوش شانسن...
اما کسانیکه همچین افرادی ندارن...کسی نمیتونه اونها رو درک کنه و با حرف بهشون طعنه میزنه و حالشونو بدتر میونه
کاش همدیگرو درک کنیم و بهم محبت کنیم
چیزایی بود که بلا بهشون فکر میکرد...اون فکر میکرد با اینکه کلی آدم دورش هست اما تنهاس و تا وقتی که در اوقات سختش کسی پیشش نباشه به این باور داره که تنهاس...
جیمین:بلا؟
سرمو اوردم بالا که دیدم به جیمین برخورد کردم:اوه ببخشید ندیدمت
جیمین:اشکال نداره...چیزی شده؟
بلا:...
جیمین:بلا!؟جوابمو بده؟
با بغض و صدای لرزون جواب دادم:میشه منو ببری ی جا کسی نباشه و فقط بغلم کنی؟
بعضی وقت ها اونقدر ناراحتیمونو تو دلمون دفن میکنیم که دلمون پر میشه و خیلی سنگین میشه و غیر قابل تحمل میشه...اونوقته که واقعا باید یکی باشه که بهمون گوش بده چون اونموقعست که تنهایی باعث مرگ ما میشه
حال الان بلا این بود...اون هم آدمه نمیتونه دیگه تحمل کن نمیتونه از نظرش الان دنیا به اخرش رسیده و از خستگی و نا امیدی داره جون میده
اما الان با ظهور جیمین...بلا فک میکرد اون میتونه ی همدرد و فرد مناسبی باشه برای گوش کردن به حرفاش باشه...
میساکی:اوکی ولی مواظب خودت باش....هوا تاریکه
بلا:اوکی
از نگاهش و طرز حرف زدنش فهمیدم درک کرده برا همین از ون پیاده شدم و از پیاده رو شروع کردم پیاده روی...
ی سری وقتا دلت خیلی گرفته است...بیحالی و تو خودتی و ی اهنگ غمگین حالتو درک کنه و بعضیاشونم حالتو توصیف کنه
بعضیا نیاز دارن یکی پیششون باشه بغلشون کنه و دلداریشون بده یا تو بغلش گریه کنن...
بعضیا فقط میخوان تنها باشن و تنهایی باشه که اونا رو بغل کنه و حالشونو درک کنه
این افراد واقعا نیاز دارن یکی پیششون باشه چه خودشون بخوان چه نه مهم نیست کی باشه...دوست...برادر...خواهر...معشوقه ...مادر یا پدر
کسی باشه اونا رو در آغوش بگیره و بهشون بگه" هرچقدر میخوای داد بزن،گریه کن و خودتو خالی کن...همیشه برای شنیدنت آماده ام...ماه کوچولوی من"
کسانیکه همچین افرادی دارن واقعا خوش شانسن...
اما کسانیکه همچین افرادی ندارن...کسی نمیتونه اونها رو درک کنه و با حرف بهشون طعنه میزنه و حالشونو بدتر میونه
کاش همدیگرو درک کنیم و بهم محبت کنیم
چیزایی بود که بلا بهشون فکر میکرد...اون فکر میکرد با اینکه کلی آدم دورش هست اما تنهاس و تا وقتی که در اوقات سختش کسی پیشش نباشه به این باور داره که تنهاس...
جیمین:بلا؟
سرمو اوردم بالا که دیدم به جیمین برخورد کردم:اوه ببخشید ندیدمت
جیمین:اشکال نداره...چیزی شده؟
بلا:...
جیمین:بلا!؟جوابمو بده؟
با بغض و صدای لرزون جواب دادم:میشه منو ببری ی جا کسی نباشه و فقط بغلم کنی؟
بعضی وقت ها اونقدر ناراحتیمونو تو دلمون دفن میکنیم که دلمون پر میشه و خیلی سنگین میشه و غیر قابل تحمل میشه...اونوقته که واقعا باید یکی باشه که بهمون گوش بده چون اونموقعست که تنهایی باعث مرگ ما میشه
حال الان بلا این بود...اون هم آدمه نمیتونه دیگه تحمل کن نمیتونه از نظرش الان دنیا به اخرش رسیده و از خستگی و نا امیدی داره جون میده
اما الان با ظهور جیمین...بلا فک میکرد اون میتونه ی همدرد و فرد مناسبی باشه برای گوش کردن به حرفاش باشه...
۶.۴k
۱۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.