سویون:هییی لعنتی یعنی نمیبینی خوابم؟تو کی هستی دیگه؟چرا م
سویون:هییی لعنتی یعنی نمیبینی خوابم؟تو کی هستی دیگه؟چرا مثل آدم حرف نمیزنی
کارلا:بیا بریم
سویون:ببینم تو کی هستی دیگه؟
کارلا:منم سویون...بیا بریم
سویون که وقت زیادی برای فکر کردن درباره اینکه کارلا کیه نمیخواست سریع موضوع اومد دستش
اما صحبت های این دو باعث سر و صدا و توجه شده بود و اینطور شد که زنای اونجا از تخت هاشون پاشن و برای دونستن اینکه چه اتفاقی داره میوفته اومدن پیش سویون و کارلا
اما کارلا با گفتن:همگی برگردید سرجاتون...بیا بریم سویون
اکتفا کرد و رفت بیرون از سلول در سلول رو بست و قفلش کرد و راه اوفتادن
سویون:صدات برام آشناس...قد و فرم بدنت هم همینطور
کارلا:من با کم کسی ملاقات دارم...حتما اشتباه میکنی
سویون:شاید خیلی بهش وابسطه بودم
کارلا ریز نگاهی به سویون انداخت و به راهش ادامه داد تا وقتی رسیدن تو محوطه حیاط
کارلا:بیا بریم
سویون:ببینم تو کی هستی دیگه؟
کارلا:منم سویون...بیا بریم
سویون که وقت زیادی برای فکر کردن درباره اینکه کارلا کیه نمیخواست سریع موضوع اومد دستش
اما صحبت های این دو باعث سر و صدا و توجه شده بود و اینطور شد که زنای اونجا از تخت هاشون پاشن و برای دونستن اینکه چه اتفاقی داره میوفته اومدن پیش سویون و کارلا
اما کارلا با گفتن:همگی برگردید سرجاتون...بیا بریم سویون
اکتفا کرد و رفت بیرون از سلول در سلول رو بست و قفلش کرد و راه اوفتادن
سویون:صدات برام آشناس...قد و فرم بدنت هم همینطور
کارلا:من با کم کسی ملاقات دارم...حتما اشتباه میکنی
سویون:شاید خیلی بهش وابسطه بودم
کارلا ریز نگاهی به سویون انداخت و به راهش ادامه داد تا وقتی رسیدن تو محوطه حیاط
۳.۷k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.