پارت۳۳
#کایلا
از تو اینه به صورت قشنگش نگاه میکردم،یجوری حس گرفته بود که انگار داشت بمب اتم خنثی میکرد
◇:کوک بسه،حالت موهام رفت انقدر شونش کردی
♡:به تو مربوط نمیشه عزیزم😌
◇:ببخشیدا ولی موهای خودمه
♡:ببین همش داری از ظهر غر میزنیا
◇:اولا که من هروقت سرحال باشم فقط حرف میزنم و غر میزنم باید عادت کنی😊بعدشم که حق دارم غر بزنم،اون از بغل کردنت که داشتم خفه میشدم اینم از موهام
♡:منم باید بگم که از امروز ۷۰ درصدت مال منه،بقیشم مال خودت پس به تو ربطی نداره شاید دلم بخواد سه روز تموم بغلت کنم فشارت بدم،تو فقط اجازه داری بخندی و بامن باشی بقیشو خودم درست میکنم
◇:واو😐چه زندگی ازادانهای،مرسی واقعا🙄😐
خندید و از پشت لپمو بوسید
♡:باشو بریم دیگه
دوباره موهامو گوجهای کردم و کفشای ساقدار مشکیمو پوشیدم دستمو تو دست کوکی قفل کردمو رفتیم ولی نزدیک بچهها که شدیم دستمو جدا کردم
◇:من به دخترا جدا میگم توم به پسرا جدا بگو باشه؟
♡:هرجور تو بخوای
#نییانگ
اروم چشامو باز کردم با صحنهای که دیدم و بهش عادت کرده بودم لبخند عمیقی زدم،سر هوسوک رو شکمم بود و یه دستش تو دستم،موهاشم ریخته بود تو صورتش،اروم موهاشو کنار زدم و دستشو نوازش کردم
□:هوسوک...هوسوک
چشای بستشو بهم فشار داد و گفت♤:هوممم
□:بیدار شو دیگه...هوسوک نخواب با توما
شروع کرد مثل بچهها نق زدن♤:نمییخام... توم بخواب اصلا....افرین😴
حرصمو دراورده بود یدفعه بلند شدم ک سرش افتاد رو تخت□:من میگم بیدار شو تازه میگی منم بخوابم پاشو ببینم،الان دقیقا ۳ ساعته خوابیدیم
بلند شد با صورت اویزون و خوابالو روتخت نشست♤:الان چیکارت کنم اخه ...هوووف
□:هرکاری دوس داری بکن فقط پاشو...افرین بلند شو بریم مینجی دوبار زنگ زده
خواستم برم صورتمو بشورم که از پشت بغلم کرد و فشارم داد،□:چیکار میکنی..کار دارم نکن..همینجوریشم دیر کردیم
♤:عه...خودت گفتی هرکاری دوس داری بکن...منم میخوام بغلت کنم خب
□:باشه...بغلتو کردی...(برگشتمو گونشو بوس کردم)...بزا به کارم برسم
بدو بدو رفتم تو رختکن و لباسمو عوض کردم،یه شلوارلی جذب قد۹۰ با تیشرت زرشکی و کتونیای ساده مشکی پوشیدم موهامم ریختم دورم و یه رژ خیلی کمرنگ صورتی زدمو رفتم بیرون،هوسوک یه تیپ اسپرت زده بود که خیلی بهش میومد،شلوارک سبز لجنی وتیشرت ستش،یه پیرهن سفید بسته بود دور کمرش با کتونیای نایک ساقدار سفید
از تو اینه به صورت قشنگش نگاه میکردم،یجوری حس گرفته بود که انگار داشت بمب اتم خنثی میکرد
◇:کوک بسه،حالت موهام رفت انقدر شونش کردی
♡:به تو مربوط نمیشه عزیزم😌
◇:ببخشیدا ولی موهای خودمه
♡:ببین همش داری از ظهر غر میزنیا
◇:اولا که من هروقت سرحال باشم فقط حرف میزنم و غر میزنم باید عادت کنی😊بعدشم که حق دارم غر بزنم،اون از بغل کردنت که داشتم خفه میشدم اینم از موهام
♡:منم باید بگم که از امروز ۷۰ درصدت مال منه،بقیشم مال خودت پس به تو ربطی نداره شاید دلم بخواد سه روز تموم بغلت کنم فشارت بدم،تو فقط اجازه داری بخندی و بامن باشی بقیشو خودم درست میکنم
◇:واو😐چه زندگی ازادانهای،مرسی واقعا🙄😐
خندید و از پشت لپمو بوسید
♡:باشو بریم دیگه
دوباره موهامو گوجهای کردم و کفشای ساقدار مشکیمو پوشیدم دستمو تو دست کوکی قفل کردمو رفتیم ولی نزدیک بچهها که شدیم دستمو جدا کردم
◇:من به دخترا جدا میگم توم به پسرا جدا بگو باشه؟
♡:هرجور تو بخوای
#نییانگ
اروم چشامو باز کردم با صحنهای که دیدم و بهش عادت کرده بودم لبخند عمیقی زدم،سر هوسوک رو شکمم بود و یه دستش تو دستم،موهاشم ریخته بود تو صورتش،اروم موهاشو کنار زدم و دستشو نوازش کردم
□:هوسوک...هوسوک
چشای بستشو بهم فشار داد و گفت♤:هوممم
□:بیدار شو دیگه...هوسوک نخواب با توما
شروع کرد مثل بچهها نق زدن♤:نمییخام... توم بخواب اصلا....افرین😴
حرصمو دراورده بود یدفعه بلند شدم ک سرش افتاد رو تخت□:من میگم بیدار شو تازه میگی منم بخوابم پاشو ببینم،الان دقیقا ۳ ساعته خوابیدیم
بلند شد با صورت اویزون و خوابالو روتخت نشست♤:الان چیکارت کنم اخه ...هوووف
□:هرکاری دوس داری بکن فقط پاشو...افرین بلند شو بریم مینجی دوبار زنگ زده
خواستم برم صورتمو بشورم که از پشت بغلم کرد و فشارم داد،□:چیکار میکنی..کار دارم نکن..همینجوریشم دیر کردیم
♤:عه...خودت گفتی هرکاری دوس داری بکن...منم میخوام بغلت کنم خب
□:باشه...بغلتو کردی...(برگشتمو گونشو بوس کردم)...بزا به کارم برسم
بدو بدو رفتم تو رختکن و لباسمو عوض کردم،یه شلوارلی جذب قد۹۰ با تیشرت زرشکی و کتونیای ساده مشکی پوشیدم موهامم ریختم دورم و یه رژ خیلی کمرنگ صورتی زدمو رفتم بیرون،هوسوک یه تیپ اسپرت زده بود که خیلی بهش میومد،شلوارک سبز لجنی وتیشرت ستش،یه پیرهن سفید بسته بود دور کمرش با کتونیای نایک ساقدار سفید
۸.۴k
۰۴ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.