خلاصه قسمـت ۴۵ تا ۶۰ -یونا و شوگا-
خلاصه قسمـت ۴۵ تا ۶۰ -یونا و شوگا-
.
.
.
بعد از مرگ سولگی شده بودم همونـی که دیگه نمیخندید ..نمیتونستم به شوگا زنگ بزنم و بهش بگم چون مطمئنن ناراحت میشـد.. دیگه هوپی ای نبود که بخنده.
اون بدتر از من افسرده بود:) یونا یه گوشه ای مینشست و مثل دیوونه ها با در و دیوار حرف میزد
.
.
.
*از دید نویسنده*
کلید خونه رو داشت.. شاید اگر یونا میفهمید که شوگا بعد از ۲ ماه از خارج برگشته خیلی خوشحال میشد.. آروم رفت تو و خونه رو گشت..
یونا بیدار نبود.. روی کاناپه خوابیده بود:)
دستش و روی ترقوه های یونا کشیـد.. بدن سفیدی که هر پسری رو وسوسه میکرد
متوجه سرد بودنش شد ولی اهمیتی نداد.
چندبار صداش زد..
برای بار سوم صداش لرزید
با گریه ازش خواهش کرد ک بلند شه.
سولگی رو صدا زد.. ولی اون نمیدونست.. یونا بخاطر مرگ سولگی از دنیا سیر شده:)
.
.
.
پایان*-*پارتاش بزودی آپ میشه
.
.
.
بعد از مرگ سولگی شده بودم همونـی که دیگه نمیخندید ..نمیتونستم به شوگا زنگ بزنم و بهش بگم چون مطمئنن ناراحت میشـد.. دیگه هوپی ای نبود که بخنده.
اون بدتر از من افسرده بود:) یونا یه گوشه ای مینشست و مثل دیوونه ها با در و دیوار حرف میزد
.
.
.
*از دید نویسنده*
کلید خونه رو داشت.. شاید اگر یونا میفهمید که شوگا بعد از ۲ ماه از خارج برگشته خیلی خوشحال میشد.. آروم رفت تو و خونه رو گشت..
یونا بیدار نبود.. روی کاناپه خوابیده بود:)
دستش و روی ترقوه های یونا کشیـد.. بدن سفیدی که هر پسری رو وسوسه میکرد
متوجه سرد بودنش شد ولی اهمیتی نداد.
چندبار صداش زد..
برای بار سوم صداش لرزید
با گریه ازش خواهش کرد ک بلند شه.
سولگی رو صدا زد.. ولی اون نمیدونست.. یونا بخاطر مرگ سولگی از دنیا سیر شده:)
.
.
.
پایان*-*پارتاش بزودی آپ میشه
۵۸.۲k
۰۷ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.