تکپارتیتهیونگ
#تکپارتیتهیونگ
For you
نورهای رنگی فضا رو پر کرده بودن. دخترها و پسرها مشغول رقصیدن با هم دیگه بودن و بدتر از همه...
"اه.. اون چرا باید اینجا باشه؟":a,t
"تهیونگ شییییی"
"سلام":tea
-"شروع شد...'
"تهیونگ شییی.. چقدر دلم برات تنگ شده بود!!!"
سرفه کردی تا.. خودشو به نفهمی نزنه!!
"اوه.. سلام.."
-'جدی؟؟ حتی نمیتونی نقش بازی کنی!!! فقط میخوام خفت کنم...'
"تهیونگا.. چرا بهم نگفتی داری میای هوم؟"
"چرا میگفتم؟":tea
"عام.. خب.."
-'خودتم نمیفهمی چی داری میگی.."
"خب.. میومدی دنبالم تا باهم میومدیم دیگه!!"
"خودت میتونی بیای. من چرا؟":tea
-'اوه.. آفتاب از کدوم ور دراومده جناب کیم؟!'
"خب.."
"برو کنار. میخوام رد شم!":tea
"اوه.. ب..باشه"
دستت رو گرفت و باهم به سمت یک میز رفتید. صندلی رو کشید عقب تا بشینی و بعد خودش کنارت نشست.
"تهیونگ؟":a,t
"جانم عزیزم؟":tea
"میگم.. خوبی؟":a,t
"اوهوم. چرا خوب نباشم؟؟":tea
"چون.. هیچی ولش کن":a,t
"ا.ت لطفا این..":tea
"تهیونگا!!"
-'چرا نمیمیری؟؟'
"تهیونگشی.. نوشیدنی چی میخوری؟؟"
"من.. ا.ت؟؟":tea
داشتی به حرکات جلف لوسی نگاه میکردی که با صدای تهیونگ به خودت اومدی.
"بله؟":a,t
"نوشیدنی چی میخوری؟":tea
مکث کردی. واقعا هیج ایدهای نداشتی.
"خب من..":a,t
"هرچی تو بگی منم همونو میخوام":tea
در جواب بهش لبخند زدی.
"ویسکی چهارده درصد":a,t
"یه ویسکی چهارده درصد":tea
-'چته سلیطه؟؟ نگاه میکنی؟؟؟'
"میگم براتون بیارن"
'¹⁰ دقیقه بعد' چند دقیقه گذشت. لیوان دستت بود و جرعه جرعه از ویسکی مینوشیدی که دوباره سروکلش پیدا شد. اومد و کنارتون نشست. جوری که هم نزدیک تو بود و هم تهیونگ.
-'از اونجایی که آدم دروغگویی نیستم.. واقعا دلم میخواد چشماتو از کاسه دربیارم'
"تهیونگا... دفعه پیش چرا نیومدی خونمون؟؟"
"چون تو اونجا بودی!":tea
اوه لعنتی.. نمیتونستی جلوی خندیدنت رو بگیری.
-'پسر.. تو وقتی مستی زیادی رک میشی'
خندت جوری بود که لوسی بتونه متوحهش بشه. با لبخند زورکی برگشت سمتت و به زور باهات حرف زد.
"عزیزم.. حالت خوبه؟"
"خوبم. شما چطوری؟؟":a,t
لیوان ویسکی رو دستش گرفت و با خنده گفت:
"عزیزم.. به تهیونگ بگو یکم بهتر باهام رفتار کنه!!"
-'دختره احمق همین که تا الان بهش نگفتم یکی بزنه تو دهنت بهت لطف کردم!!'
هیچی نگفتی و لبخند زدی.
"اه":a,t
*کامنت*
For you
نورهای رنگی فضا رو پر کرده بودن. دخترها و پسرها مشغول رقصیدن با هم دیگه بودن و بدتر از همه...
"اه.. اون چرا باید اینجا باشه؟":a,t
"تهیونگ شییییی"
"سلام":tea
-"شروع شد...'
"تهیونگ شییی.. چقدر دلم برات تنگ شده بود!!!"
سرفه کردی تا.. خودشو به نفهمی نزنه!!
"اوه.. سلام.."
-'جدی؟؟ حتی نمیتونی نقش بازی کنی!!! فقط میخوام خفت کنم...'
"تهیونگا.. چرا بهم نگفتی داری میای هوم؟"
"چرا میگفتم؟":tea
"عام.. خب.."
-'خودتم نمیفهمی چی داری میگی.."
"خب.. میومدی دنبالم تا باهم میومدیم دیگه!!"
"خودت میتونی بیای. من چرا؟":tea
-'اوه.. آفتاب از کدوم ور دراومده جناب کیم؟!'
"خب.."
"برو کنار. میخوام رد شم!":tea
"اوه.. ب..باشه"
دستت رو گرفت و باهم به سمت یک میز رفتید. صندلی رو کشید عقب تا بشینی و بعد خودش کنارت نشست.
"تهیونگ؟":a,t
"جانم عزیزم؟":tea
"میگم.. خوبی؟":a,t
"اوهوم. چرا خوب نباشم؟؟":tea
"چون.. هیچی ولش کن":a,t
"ا.ت لطفا این..":tea
"تهیونگا!!"
-'چرا نمیمیری؟؟'
"تهیونگشی.. نوشیدنی چی میخوری؟؟"
"من.. ا.ت؟؟":tea
داشتی به حرکات جلف لوسی نگاه میکردی که با صدای تهیونگ به خودت اومدی.
"بله؟":a,t
"نوشیدنی چی میخوری؟":tea
مکث کردی. واقعا هیج ایدهای نداشتی.
"خب من..":a,t
"هرچی تو بگی منم همونو میخوام":tea
در جواب بهش لبخند زدی.
"ویسکی چهارده درصد":a,t
"یه ویسکی چهارده درصد":tea
-'چته سلیطه؟؟ نگاه میکنی؟؟؟'
"میگم براتون بیارن"
'¹⁰ دقیقه بعد' چند دقیقه گذشت. لیوان دستت بود و جرعه جرعه از ویسکی مینوشیدی که دوباره سروکلش پیدا شد. اومد و کنارتون نشست. جوری که هم نزدیک تو بود و هم تهیونگ.
-'از اونجایی که آدم دروغگویی نیستم.. واقعا دلم میخواد چشماتو از کاسه دربیارم'
"تهیونگا... دفعه پیش چرا نیومدی خونمون؟؟"
"چون تو اونجا بودی!":tea
اوه لعنتی.. نمیتونستی جلوی خندیدنت رو بگیری.
-'پسر.. تو وقتی مستی زیادی رک میشی'
خندت جوری بود که لوسی بتونه متوحهش بشه. با لبخند زورکی برگشت سمتت و به زور باهات حرف زد.
"عزیزم.. حالت خوبه؟"
"خوبم. شما چطوری؟؟":a,t
لیوان ویسکی رو دستش گرفت و با خنده گفت:
"عزیزم.. به تهیونگ بگو یکم بهتر باهام رفتار کنه!!"
-'دختره احمق همین که تا الان بهش نگفتم یکی بزنه تو دهنت بهت لطف کردم!!'
هیچی نگفتی و لبخند زدی.
"اه":a,t
*کامنت*
- ۲۴.۳k
- ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط